کاپيتان هادوک و هيچی




Tuesday, December 31, 2002

........................................................................................

Sunday, December 29, 2002

٭
بر ما محيطی،
در ما محاطی،
تو آن خمير روی مسواکی




........................................................................................

Thursday, December 26, 2002

٭
Immimenet and ardent death, creeping by the side of your bed




٭
توجه شما بينندگان عزيز را به تماشای فيلم سينمايی «دکتر عجيب عشقيان» جلب می کنم.




........................................................................................

Monday, December 16, 2002

٭
بسيار از خبر عدم دويدن ال گور مسرور شدم. اگر او در انتخابات شرکت می کرد پيروزی جمهوريخواهان حتمی بود.




٭
چرا در نقاط گرمسير مثل يزد و مکزيک شيرينی زياد می خورند ؟




........................................................................................

Saturday, December 14, 2002

٭
کُس ميل :
نامه های بيخودی، مکاتبات بی حاصل، نامه های ناخواسته حاوی تبليغات، در لغت فرنگی : جانک ميل، بالک ميل

کُس لاگ :
آن چه که از سر بی مبالاتی و اتلاف وقت و بدون تامل کافی کسی در وبلاگ خود بنويسد، عموما حاوی افکار گسسته و مغشوش، ناله های هميشگی، چس ناله از زندگی روزمره




........................................................................................

Wednesday, December 11, 2002

٭
متوجه شباهت حيرت برانگيز «مواد لازم» و «مدارک مورد نياز» شدين ؟

متقاضيان می توانند با در دست داشتن سه عدد تخم مرغ، نيم ليتر شير، ۲۵۰ گرم آرد و دو قطعه عکس به آدرس تهران صندوق پستی مراجعه کنند.



٭
هوس «المشاهدون الکرام» کردم.



........................................................................................

Monday, December 09, 2002

٭
از امروز ديگه ممکن نيست مثل سابق دنيا رو ديد. عوض شد.




٭

- it's a wonderful wonderful world.
- and fucked up maybe ?
- wonderfully fucked up.



٭
ساقيا لجبازی نکن، باده بده بريم سر کار و زندگيمون.




........................................................................................

Sunday, December 08, 2002

٭
هميشه بايد قبل از خواب مسواک زد. قبل از مرگ مسواک فراوان بايد زد.




........................................................................................

Saturday, December 07, 2002

٭
ديروز توی جاده يک وانت با يک بار غريب ديدم. پر بود از پوست سمور و سنجاب. پر. مرده شور ما رو ببرن...




........................................................................................

Tuesday, December 03, 2002

٭
يکی به طور تحليلی به من بگه اين وسط دعوا بر سر عراق، انگليس چرا راست کرده ؟




٭
اگه زيردستت يه خطايی ازش سر بزنه، سرش داد می زنی، می گی اشتباهشو جبران کنه. اگه لوله آب بترکه، زنگ می زنی لوله کش بياد درستش کنه. اگه ماشينت تصادف کنه می ری از بيمه پولشو می گيری.

گاهی يکی می ميره، گاهی يکی می ذاره می ره، گاهی چيزايی می شه که هيچ کاريش نمی شه کرد. اگه خدا نداشته باشی که هيچ، ولی اگه خدا هم داشته باشی بازم نمی تونی بری سرش داد بزنی و بگی زود اشتباهتو جبران کن. تقديرته و بايد بپذيری ديگه. به هر صورت صدمه ديدی.

گمونم بايد راهی باشه. شايد هيچ چيز اون قدرها مهم نيست.




٭
هيچ فرضی نمی شه کرد، حتی ممکنه يه روز صبح بری حموم و آب اساسا سرد باشه.



........................................................................................

Monday, December 02, 2002

........................................................................................

Friday, November 22, 2002

٭

If you ever see a happy single mom, be sure to let me know.



٭ نه در مسجد گذارندم که رندست،

نه در ميخانه کين خمّار



.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خام است.





........................................................................................

Wednesday, November 20, 2002

٭
اين عکسه هست، اين بغل... (مکث) اين بغل (مکث، حدود ۷ ثانيه، خيره به چشمان طرف) عکسه (مکث، طولانی، اشاره به اين بغل با حرکات نوسانی آرام انگشت، خيره به چشمان طرف به اين معنی که «آيا شما ضربان قلب داريد ؟ اگر داريد، اين عکسه هست، اين بغل...» )...

(تکرار می کند) عکسه...درستش کردم.




........................................................................................

Tuesday, November 19, 2002

٭
من البته دريانورد قهاری هستم(*)،‌ اشما هم اگر نقشه گنجی، يا چيزی از اين دست سراغ داريد، بسم الله.

(*) تکم من




........................................................................................

Sunday, November 17, 2002

٭
از جالب ترين موزه هايی که تو يکی دو سال گذشته ديدم،‌ کليک کردن رو يکی يکی لينکهای احزاب سياسی توی صفحه گروههای گويا بود. آخر تفريح بود.




........................................................................................

Friday, November 15, 2002

٭
(*) تلاقی تاريخ تحت الذکر با تاريخ مرگ kurt cobain کاملا تصادفی نيست.




٭
من بعد از معاينات، مطالعات و تحقيقات فراوانی که با دقت زايد الوصفی انجام دادم تاريخ مرگ موسيقی راک رو به دقت حساب کردم و اون رو از قرار ۵ آوريل ۱۹۹۴(*) اعلام می کنم.




........................................................................................

Thursday, November 14, 2002

٭
فيلم جنگی خوب بايد gross باشه.




........................................................................................

Tuesday, November 12, 2002

٭
دقت کردين به علت رفتارهای آشوبناک راستيها در ايران، گفتمان هميشه در سطح بدوی می مونه، هميشه مردم بايد بديهيات رو فرياد بزنن، مثلا ما رو لطفا نکشين، هيچ وقت از اين فراتر نمی ره .




........................................................................................

Monday, November 11, 2002

........................................................................................

Friday, November 08, 2002

٭
( نيم ساعت بعد )

- می‌ گم خياطی هم کار سختيه ها.
- آره ولی سوزنتو چپه گرفتی.




........................................................................................

Thursday, November 07, 2002

٭
دخترها ! زمستون در راهه. از بابت رخت و لباس چه انديشيده ايد ؟




........................................................................................

Wednesday, November 06, 2002

٭
ميخ روی زمين نريزين. می ره تو پای آدم، زخمی می شه. درست نيست. اين چيزا که ديگه واضحه. اينا رو هم من بايد بگم ؟




........................................................................................

Monday, November 04, 2002

٭
زرشک پلو با مرغ را به خاطر بسپار،
پرنده مردنی است.




........................................................................................

Wednesday, October 30, 2002

٭
- مامـــــــــــان ! ما می ريم هواپيما سواری کنيم.
- زود بياينا. می خوايم چايی بخوريم.

(برگرفته از زندگی برادران رايت)




٭
ای لوليــــــــــــان، ای لوليان، يک لولئی(*) ديوانه شد
تشتش(**) ز بام ما فتاد، نک راهی ميخانه(***) شد

(*) پليمر، ۱.۵ اينچ
(**) مسی، نسبتا تميز
(***) يک بار ايرلندی




........................................................................................

Monday, October 28, 2002

٭
ديشب فيلم Secretary رو ديدم. چند وقت قبل هم The piano teacher که به اين بحث بی ربط نيست.

گمونم مثل سی چهل سال پيش که تلاش می شد همجنس خواهی رو تابو زدايی کنن و بگن بابا اينا هم آدمن و همه لازم نيست عين شما باشن، الان داره سعی می شه که همين کارو با تمايلات خود آزاری و ديگر آزاری بکنن. ( خونسرد باشيد لطفا )




........................................................................................

Wednesday, October 23, 2002

٭

- so what was that ?
- just a platonic blowjob.



٭
ديروز يه telemarketer زنگ زده بود، با نستور کار داشت. بهش گفتم


- sorry, he is too drunk to come to the phone now.


آی حال کردم.




........................................................................................

Tuesday, October 22, 2002

٭
خوب يه دونه راننده اتوبوس هم زد که تئوری منو پشم کنه.




........................................................................................

Monday, October 21, 2002

٭

- Are you a vegeterian ?
- Why are you asking that ?
- I have never seen anyone roll a joint like that.




٭

It is in the nature of tyranny to deride the will of the people as the voice of the mob, and to denounce the cry for freedom as the roar of anarchy.
--William Safire, "The Counter-Revolution,"



........................................................................................

Saturday, October 19, 2002

........................................................................................

Friday, October 18, 2002

٭
محض نمونه يه دونه شاعر مثال بزنيد که در مورد «زنش» شعر سروده باشه.




........................................................................................

Tuesday, October 15, 2002

٭
فکر کن بغل آسانسور بنويسن :

In Case of Fire, Freak Out !



٭
۷۵ سال پيش در چنين روزی نفت در عراق کشف شد.




........................................................................................

Monday, October 14, 2002

٭
هزار جــــــــــــــــان مقدس بسوخت زين غيرت
که هر صبا و مسا شمع مجلس دگری پدر سگ




........................................................................................

Sunday, October 13, 2002

٭


maybe the sniper murderer is promoting public transit.




........................................................................................

Saturday, October 12, 2002

٭
- گفتن اين خيلی سخته.
- پس بگو.




٭
ورژن زمستونی‌ :

ما کُلَه را بنگريم و شال را.




........................................................................................

Wednesday, October 09, 2002

٭
- تعطيلات کجا بريم ؟
- سيسيلی.




٭
صدايم کن،
صدای تو نسبتا خوب است.




........................................................................................

Tuesday, October 08, 2002

........................................................................................

Tuesday, October 01, 2002

........................................................................................

Monday, September 30, 2002

٭
قلبتان را در دست چپ بگيريد
به آن نمک و فلفل بزنيد
اگه حال کردين پيمانه ها هم پر خون کنيد




٭
نمی دونم اينا رو. اگه می دونين لطفا بگين به من.
GNP ايران چه قدره ؟
بودجه ايران چه قدره ؟
ايران سالی چه قدر صرف ارتش می کنه ؟
همين سؤالا در مورد آمريکا ؟




٭
اگه واقعا می خوای بيشتر بشنوی اصرار نکن، برو ظرفيتتو بيشتر کن.




........................................................................................

Saturday, September 28, 2002

٭
يادم رفت بگم، اين کميکها يک مثاله از چيزايی که وقتی توش باشی يا لمسش کرده باشی قابل درکه و اگر نکرده باشی نيست. اگر هم قابل درک باشه لااقل خنده دار نيست.




........................................................................................

Friday, September 27, 2002

٭
ديشب Rachel گفت يه کادوی تولد واسه Sarah خريده و چند وقته می خواد بهش بده ولی تو يه موقعيت مناسب گيرش نمياره. پرسيدم چيه گفت يه کتاب کميکه يه ذره هم در موردش توضيح داد گفت رو وب هم منتشر می شه. گفتم خوب آدرسشو بده گفت هر وقت Sarah کادوشو بگرفت اون موقع به همتون می گم ولی تا قبل از اون نمی شه.

رفتم تو گوگول خان گشتم و پيداش کردم. اينم کميکهای Phd صادره از ولايت stanford حتی پيش از آن که Sarah کادوی خويش بگيرد.




........................................................................................

Thursday, September 26, 2002

٭
تو زندگی از آدمای بازيگر خوشم می آد. بازيگر نه به معنی actor ، بلکه به معنی player.




٭
و التين و الزيتون الپرورده




........................................................................................

Tuesday, September 24, 2002

٭


When a reporter asked General Colin Powel if he knew how many Iraqis died in that war, he replied : "That is really not a matter I am terribly interested in." A high Pentagon official told The Boston Globe, "To tell the truth, we're not really focusing on this question."




٭
کم آوردی ديگه، بيخودی ديکشنری تيليت نکن.




٭


schadenfreude \SHOD-n-froy-duh\, noun:
A malicious satisfaction obtained from the misfortunes of
others.




........................................................................................

Monday, September 23, 2002

٭

Denial Stage :


مرحله ای که طرف مشکلشو نمی پذيره. مثلا نمی خواد بپذيره که گوشش سنگين شده و هی می گه ببخشيد اينجا خيلی سر و صداست چي گفتين ؟ و واقعا قکر می کنه که به خاطر سر و صدا نتونسته درست بشنوه. اينا.




٭
گمونم می شه آدما رو به دو دسته تقسيم کرد. اونايی که رول دستمال کاغذی توالت رو يه جوری می ذارن که سر آزادش به طرف ديوار آويزوونه و دسته دوم آنها که جور ديگر. ديدين که چه قدر به فهم جهان کمک کرد اين تقسيم بندی ساده ؟




٭
- اين حرکاتت منو ياد آکروباتها می ندازه.
- من آکروباتم، اينا هم حرکات آکروباتيکه.




........................................................................................

Saturday, September 21, 2002

٭
- تو با ترشحات مغزيت چی کار می کنی‌ ؟
- با يه دستمال پاکشون می کنم.




........................................................................................

Thursday, September 19, 2002

٭
خاله مو قرمزی، خاله مو قرمزی،
لقمه نون پنير بگيرم برات ؟




........................................................................................

Tuesday, September 17, 2002

٭
گمونم به جز کتاب هيچ چيز کاغذی ديگه ای ارزش نگه داشتن نداره. خوندی بنداز دور.




٭
تا حالا متوجه شباهت اسم ده شلمرود با Sherwood شدين ؟ نکنه رابين هود همون حسنی باشه يا داروغه، عموی حسنی که هفته ای سه بار می رفته حموم از کار در بياد. اصلا نکنه که ...




٭


"In New Hampshire, three wealthy Republican candidates spent $15 million before the primary last Tuesday, mostly from their own pockets. The winner, Craig Benson, the co-founder of Cabletron Systems, spent $9 million, or about $160 per vote. That is even more than the roughly $100 per vote that Michael R. Bloomberg, the billionaire New York mayor, spent to win his job last year."

- NY Times






........................................................................................

Monday, September 16, 2002

٭


- what prevents you from reading books ?
- the half-read book that's been sitting on my night-stand for god knows how long.




........................................................................................

Sunday, September 15, 2002

٭


- what is your dream car ?
- a red double-decker.




٭
اين چه ويروسيه که افتاده به جون کامپيوتر من که يه زير يه کلمه هايی رو تو وب خط می کشه و اونا رو به يه آگهی لينک می ده‌ ؟ به طرز نوينی داره می ره رو اعصاب من.




٭
گمونم قويترين اعصاب را تو دنيا تلفنچيهای telemarketing دارن. يه روز خودتون رو بذارين جای اونا.




........................................................................................

Saturday, September 14, 2002

٭


euphonious \yoo-FOH-nee-uhs\, adjective:
Pleasing or sweet in sound; smooth-sounding.




........................................................................................

Thursday, September 12, 2002

٭


I saw this on TV. George Walker Bush was giving his speech in UN and they were showing Iraqi reps listening to his speech. I thought it was so ironic.




٭
دنيا پر از جوجه اردک زشته که هرگز به قوی افسانه ای تبديل نمی شن.




........................................................................................

Wednesday, September 11, 2002

٭


Smoking is masturbation.
Bodybuilding is masturbation.
Watching tv is masturbation.
Your whole life is a big...




........................................................................................

Tuesday, September 10, 2002

٭


Pros and cons of living alone : freedom to fart !




٭
لذتيست پوشيدن يک شورت تميز بر بدن خيس از دوش صبحگاهی.




........................................................................................

Monday, September 09, 2002

٭
کاندوم آب لمبو ديدم توی آسانسور. made my day.




٭
ببينيد، گور پدر نيهيلهيسم، کاپيتاليسم، ناسيوناليسم، نئونازيسم، بورژووازی، بچه بازی، خانم بازی، دو دوزه بازی، مانويسم، جمعيت مؤتلفه، کمون ثانويه،....
من يه پاسپورت سويسی می خوام که مثل آدم سفر کنم. حاليتونه ؟




........................................................................................

Sunday, September 08, 2002

٭


- who are you talking to ?
- to the background.




٭
spam نکنيد ما را. نکنيد spam ما را. اين طور نباشد که spam کنيد ما را. نباشد آن طوری که بخواهيد spam بکنيد ما را. آخر چرا spam می کنيد ما را ؟ مگر شما پدر و مادر نداريد ؟ خداوند باريتعالی هفت جدتان را spam بکند تا ديگر اين طور spam نکنيد ديگران را.




........................................................................................

Saturday, September 07, 2002

٭


i wanna be the drivest person in town and i wanna drunk.




........................................................................................

Friday, September 06, 2002

٭
- ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
- اَه ! چه قدر غر زدی تو !




........................................................................................

Tuesday, September 03, 2002

٭
- اقتلونی اقتلونی يا ثقات / ان فی قتلی حيات فی حيات فی حيات

- take it easy baby !





٭


Factory-made love. Free shipping. Overnight delivery. 15% below list price. Best offer of the year....




........................................................................................

Monday, September 02, 2002

٭


- did you wash the coffee-maker ?
- as far as coffee is concerned it's clean !




........................................................................................

Sunday, September 01, 2002

٭
فولکس قورباغه ای قرمز تر و تميز ديدم که روش خالای گنده سياه چسبونده بودن. made my day .




........................................................................................

Saturday, August 31, 2002

٭
من مست و تو ديوانه. گمونم بهتره يه تاکسی بگيريم.




........................................................................................

Friday, August 30, 2002

٭

اين يه دونه آهنگ به گمون من از دستش در رفته و موسيقيش هم خوب از کار در اومده. اگه لازم به توضيحه بگم که اين شعر به صورت ironic تهيه شده :


Tori Amos - Happy Workers



٭


- I hear you've got a butterfly in your stomach.
- It's a giraffe. A big one.




٭
يه بعد از ظهر تابستونی يه ساختمون دو طبقه آجری قرمز با سقف شيروونی کنار ريل قطار دو طرفش گندمزار تو جنوب ايتاليا. سر يه ميز داريم قهوه می خوريم و می گيم : « عجب آدمای ايتاليايی ای‌ !‌ »




........................................................................................

Thursday, August 29, 2002

........................................................................................

Wednesday, August 28, 2002

٭


- we could be heroes, just for one day.
- how about a week ?




٭
اشتباه نکنيد. اينها اعتقادات من نيست. اينها عدم اعتقاد من به عقايد شماست. همين.




٭


i saw this guy biking around with his cute doggie dozing in the basket in front of the bike. made my day.




٭


"... the last gulf war cost eighty billion dollars. The bill for the next war is not going to be as low as that."




........................................................................................

Tuesday, August 27, 2002

٭


gibber v. to utter or speak rapidly, inarticulately and usually unitelligibly
syn. chatter, babble, gabble, jabble
idiom run off at the mouth





٭
زرافه يه پيام داد :‌
« کاپيتان ! چند روزه به من گير دادی. حالا من هيچی نمی‌ گم ديگه روتو زياد نکن.»




........................................................................................

Monday, August 26, 2002

٭
آقا از اين ليوانای سه بار مصرف دارين ؟




٭


(this actually happened)

Me : Not that I'm tired or anything, I'm just not in the mood to work.
She : You should take a divergence.
Me : My whole life is a big divergence.




........................................................................................

Sunday, August 25, 2002

٭


sunday bloody sunday, sunday
bloody sunday, sunday bloody
sunday, sunday bloody sunday,
sunday bloody sunday, sunday
bloody sunday, sunday bloody
sunday, sunday bloody sunday




٭
زرافه ! اين شيشه های طبقه دوم رو من نمی تونم، يه دستی می رسونی ؟




٭


"everytime I heard from him, he was up to something new."




........................................................................................

Saturday, August 24, 2002

٭


you are the real thing.
even better than the real thing.






٭
خواهش می کنم از يه حدی که علاقتون بيشتر شد صاف بگين من عاشقم و ديگه objective نيستم، وقت ما رو هم تلف نکنيد.




........................................................................................

Friday, August 23, 2002

٭


- doesn't make no sense to me.
- you gotta be irish for that.




٭
merde . باز اين توالت گرفت. زرافه، تو ايده ای نداری ؟




٭

- Buddy! you are always trying to be nice and that's not nice.




........................................................................................

Thursday, August 22, 2002

٭
زرافه ! ديدم برگای اين درختای تو حياط يه ذره خلوت شدن. خواهش می کنم رعايت کن.




........................................................................................

Wednesday, August 21, 2002

٭
زرافه ! بيا اينجا کنار نردبون يه بوس به عمو بده ببينم.




٭
يهو دلم خواست.
کاش می شد آدم بره تو Kaza «ساعت خوش» و «۳۹» دانلود کنه. کسی ويديوشو نداره ؟




........................................................................................

Tuesday, August 20, 2002

٭
زرافه معمولا يه تصوير کلی از اوضاع داره.




٭ من هم می گم :

wake up
and
smell
the
cof
fe
e



........................................................................................

Monday, August 19, 2002

٭

(well, i'm influenced or something. courtesy to eminem, here it goes: )


- you know what ? i have some skeletons in my closet.
- oh yeah ? me too.



٭
۱۷ نفر به من ايميل زدن و گفت دوستان يا بستگانشون سر اون کد ديروزی مردن. من که گفته بودم که بی خيال شن.




٭
- ای روشنی افق
- آها ؟
- بخواب تو جوب.




........................................................................................

Sunday, August 18, 2002

٭

This is a personal secret code. Anybody trying to decipher it will die instantly.

iestl patier. ccaest. ctaineem. smaeur sdima.





........................................................................................

Saturday, August 17, 2002

٭
- راستی شنيدی آبجو سازی Pilsner در نزديکی پراگ تو اين سيل جديد از بين رفت ؟
(يه جوابش می تونه اين باشه : )
- How does that affect your life ?




٭
ايده :


طرح مالکيت زمانی (time sharing) رو که حتما شنيدين. حالا طرح من اينه :
parenthood time sharing . مثلا فکر کنيد سه شنبه ساعت هفت عصر زنگ خونتون رو بزنن و يه دختر يا پسر کوچولوی ناز مامانی سه ساله رو بذارن تو بغلتون، شما سه ساعت باهش بازی کنين و حرف بزنين ( آخ !) بعد ساعت ده شب همچين که بچه خوابش گرفت بيان تحويل بگيرن، بره تا هفته بعد. شما هم آخر ماه يه چک به يه جايی پست کنيد. از اين بهتر چی می خواين ؟




٭
- دو کيلو ماری جوانا خريدم. چی کار کنيم باهش ؟
- کوکو سبزی چطوره ؟




٭
خوب جمعه بود، ننوشتم ديگه.




........................................................................................

Thursday, August 15, 2002

٭

thinking about your bills, your ex, your deadlines...





٭
می خوام يه دونه از اون جا سوييچيهای آبی cranberries بخرم که يه جا واسه يه دونه کاندوم داره. خيلی نازه.






٭
يکی بگه همين دکمه scroll lock رو واسه چی گذاشتن اينجا. نه آخه واسه چی ؟




٭

there's no one who can use the f-word like alanis morrissette does.



٭
يکی ديگه (ورژن خرسی)‌ :

ما عسل را بنگريم و جام را.




........................................................................................

Wednesday, August 14, 2002

٭
- تيريپ چيه ؟
- تيريپ سبزيجات آب پز، غذاهای سالم.




٭

Seekers,

I'd misspelled the name of the artist. It's Keith Jarrett with double t. sorry about that.

H.



٭

A coffee maker
Coffee
Coffee maker filters
Coffee-mate
(not to mention the labor)

...just to drink coffee ?



........................................................................................

Tuesday, August 13, 2002

٭
شکايتشو از زندگی هيچ وقت توی مغزش جمله بندی نکرد. چون اگه می کرد بعد از اون زندگی خيلی تلخ‌ مي شد.




٭ دانلود بفرماييد :
Keith Jarrett : All the things you are


فقط با صدای خيـــــــــــــلی بلند گوش کنيد.




٭
- پس کی اينا رو می نويسی ؟
- سوت...سوت...سوت...
- می گم کی ؟
- سر سه سوت ديگه.




٭
- صدای تلق تلق ناخنای بلند روی کيبورد رو دوست دارم.
- آه. پدر من در می آد تا چار تا کلمه تايپ کنم، اين می گه خوشم می‌ آد.




........................................................................................

Monday, August 12, 2002

٭
امروز يکی از استادام می گفت وقتی من به اقوامم می گم که من صبحها از خونه می آم بيرون، می آم اينجا، هشت ساعت فکر می کنم و بعد از ظهر خسته و کوفته می رم خونه، باورشون نمی شه.




........................................................................................

Sunday, August 11, 2002

٭
اميدواريم چون نااميدی غير قابل تحمله.




٭
چند قدم می تونی با چشمای بسته راه بری ؟ بشمر.




........................................................................................

Saturday, August 10, 2002

٭

You should always keep track of pseudo-ziyan.



٭
ديشب فستيوال خواب داشتم. چند تا کار تجربی ارائه شده بود که بد نبودن. استعدادهای جوان.




٭ می گه که :


"The guy I thought was nice, but too boring (when I was younger) is the guy I'd kill to have today. He's loyal, he's sweet, he's a wonderful father/husband, has a beautiful home, his own business. I craved excitement when I was younger, but now I am older, wiser (??) and more settled, and what was boring to me then is perfect for me now.

I wanted a party animal when I was young, now I want a stable, mature individual."


نظری، ‌چيزی ؟



........................................................................................

Friday, August 09, 2002

٭ خواب ديدم توی يه قصر تو کاليفرنيا مهمون بودم و يک گروه experimental jazz فقط واسه من اجرا می کرد و من يه کنترل دستم بود که می تونستم بزنم آهنگ بعدی يا قبلی. يه زنگ تلفن ناگهانی منو از خواب بيدار کرد.




٭

Phd defense celebration with non-alcoholic champagne! This truly, deeply, madly sucks.



........................................................................................

Thursday, August 08, 2002

٭
- تو واسه دختر از موی کوتاه خوشت می آد يا موی بلند ؟
- من از اون دختری که به موها چسبيده خوشم می آد.




........................................................................................

Wednesday, August 07, 2002

٭
آگهی :

به تعدادی بازديد کننده واجدالشرايط با لباس رسمی و عطر و ادکلن نيارمنديم. نشانی از اين طرف.




٭

"...a town where the only place to go crazy is inside."




٭

گاهی وقتی که يکی داره در مورد يه چيز بی ربط خيلی ذرت پرت می کنه، می تونين صاف بهش بگين :

"How does that affect your life ?"




........................................................................................

Tuesday, August 06, 2002

٭
يه صورت مبهم هی می آد تو ذهنت، يه صورت محو، ناواضح ،بدون اين که هيچ تصوير آشنايی دور و ورش باشه تا بتونی اينو از طريق اون شناسايی کنی. هی می خوای بگيريش، نمی شه. هی می گی دفعه ديگه که اومد می گيرمش. بار می آد اما هيچ چنگکی بهش کارگر نيست. سر می خوره از ذهنت می ره بيرون. شايدم يه روزی ديگه نيومد و تو هم يادت رفت. حتی نخی نيست که خاطره حضور اين صورت مبهم رو به يه گوشه حافظه ات ببندی.


گاهی يه فکر، يه ايده هم مثل اون صورت محوه، که سر می خوره و می ره و هيچ وقت نمی فهمی چی بود. بعد يه روز داری يه کتابی می خونی يا وسط يه جمعی نشستی، يه کلمه، عبارت يا جمله می شنوی بعد يهو می خوای بلند شی داد بزنی :‌ «همينه ! همينه ! گرفتمش. » و با قلاب اين کلمات يقه اون فکر گريزون رو می گيری.


دو سه بار تازگيها اين طوری شدم. يکيش بعد از خوندن اين جمله بود : and they never looked back. يه بار ديگه ياد آوری اين کلمه بود : implode.




........................................................................................

Monday, August 05, 2002

........................................................................................

Sunday, August 04, 2002

٭

Some movies are so touching that when you step out of the theater you can't even say "Wow !".


Anyway, tonight I'm gonna watch The Believer.

All I know is that this has been a very controversial one. It's about a young Jew who becomes an anti-Semite. Let's see what's cooking for me tonight Keep your fingers crossed.



من چرا فارسی فراموشم کرده ؟




........................................................................................

Friday, August 02, 2002

........................................................................................

Thursday, August 01, 2002

٭


i hate it when :

1) you click on the print button once and then you don't hear the printer react, so you think maybe you haven't clicked properly, you click again, but when you go to pick it up, you see two copies of the same paper.

2) you print a nine-page article. you pick up the printed stuff from the printer and you staple them together. after a minute there comes two more pages out of the printer. you had only stapled the first seven pages !

technology sucks.



........................................................................................

Wednesday, July 31, 2002

........................................................................................

Tuesday, July 30, 2002

٭
هر چه قدر تعهدات ماليت سنگين تر باشه آدم محافظه کارتری می شی.




٭
حالا که فکرشو کردم می بينم ده بار هم کافی نيست. اين قدر بايد سيفون رو کشيد که مطمئن بشی هيچی نمونده. اون صحنه ها که آدمهای معمولی سربازان حفظ سنتها می شن و ...




٭

امشب فيلم Late Marriage رو ديدم. بعد از فيلم احساسم اين بود که دلم می خواد تمام سنتهای دنيا رو بريزم توی يه توالت سر راهی و ده بار سيفون رو بکشم.




........................................................................................

Monday, July 29, 2002

٭
- اين قضيه سر درازی داره.
- کو ببينم ؟




........................................................................................

Sunday, July 28, 2002

٭
موسيو سيمونز ! ديگه خدا وکيلی اينجا MSN Messenger نصب نکن که ديگه کلامون می ره تو هما.




٭
من invisible و تو invisible ، ما را که برد خانه ؟




٭
فکر کنين شما يه مدت خيلی تنيس بازی می کردين. يه راکت خيلی کاردرست و گرون هم داشتين که هميشه با اون بازی می کردين. بعد يه مدت به خاطر گرفتاری بازی رو می ذارين کنار. يه بار دوست برادرتون واسه يه آخر هفته راکت شما رو قرض می گيره. ازش پس نمی گيرين، تا اين که بعد از چند ماه اون دوست برادر به کل به يه شهر خيلی دور مهاجرت می کنه مثلا واسه ادامه تحصيل. بعد يه روز شما يه ايميل يه خطی واسه طرف می فرستين :‌‌ « من راکت تنيسم رو می خوام. »




........................................................................................

Thursday, July 25, 2002

٭
تلويزيون صدای آزاد، نزديک به حزب Progressive. اگه به شنيدن صداهای غير mainstream علاقه مندين يه سری بزنين.




٭
« ای کاپيتان ! اگر آنسان که تو کردی با اين مردم، به کوه reach out کرده بودی، قلوه سنگ درون گلدانهای قصرت شده بود. »

- سوره هفت گوی بلورين، آيه ۱۲




........................................................................................

Wednesday, July 24, 2002

٭
آقا اين کامپيوتر موسيو سيمونز همسايه ما خراب شده، اين هی می آد اينجا با گردن کج ايميلهاشو چک می کنه . تو رو خدا دعا کنين زود کامپيوترش درست شه که من ديگه اعصاب ندارم.




٭
امان از دست اين مردم. با اعصاب آدم بازی می کنن. زنگ زدی حالشو بپرسی می گه راستی اون دختره که اون روزی تو مهمونی ما پاشو بسته بود يادته ؟ سارا ! آره ! احوالتو می پرسيد !


مگه مرض داری زن؟ بذار به زندگی offline خودمون برسيم. دفعه پيش که اون يکی مادموازل روشن فکر فرهيخته احوال منو پرسيده بود، بعد...، بعد من دو هفته در قعر زمين بودم. حالا تازه خودم رو جمع و جور کردم، دوباره اومده می گه سارا احوالتو می پرسيد !! اَه !




٭
يه دختره هست apply کرده واسه girlfriend ی بنده. سه تا recommendation فرستاده از ex-boyfriend هاش با resume و چيزای ديگه. روز جمعه interview می شه تا ببينيم چی می شه.




........................................................................................

Tuesday, July 23, 2002

٭
نه که وقت نداشته باشم چيزی بنويسم ها، چرا خيلی هم دارم. الان نه شبه، می تونم تا ده بشينم دری وری بنويسم ولی حرفی ندارم. آها فقط اينو بگم که من با سيفون توالت خيلی حال می کنم. مثلا ديدين بعضيها (پسرها) با ماشين حال می کنن يا بعضيها با کامپيوتر، من با تکنولوژی سيفون توالت حال می کنم. نوع دکمه يا دسته اش، شکل مخزن يا لوله اش، قدرت آب پاشی، دوران آبش، مکش آخرش،... اينا.




٭
وا چی گانا دو ؟
وا چی گانا دو ؟
وا چی گانا دو ؟




........................................................................................

Sunday, July 21, 2002

٭ از چراغ توی يخچال نبايد به جای چراغ خواب استفاده کرد.

توی تابستون آشغالها رو بايد زود به زود از خونه بيرون برد.

نبايد از مردم سؤالهای خيلی خيلی شخصی پرسيد.

جای پشه گزيدگی رو نبايد خاروند.

نبايد بدون در زدن وارد اتاق ديگران شد.

همين.




........................................................................................

Saturday, July 20, 2002

٭
بخوابيد، بخوابيد، در اين جوی بخوابيد.




........................................................................................

Friday, July 19, 2002

٭
حالا فهميدم.
هيچ گهی صدا نزد سهراب.




٭ شنخ طوسی در تفسير المنار می گويد که آهنگ knocking on heaven's door بدين گونه آفريده شد که روزی خواننده guns'n'roses در حالی که به خود‌ می پيچيد بی صبرانه بر در بسته مستراحی می کوبيد.




........................................................................................

Wednesday, July 17, 2002

٭

(Up)
This site is temporarily






down.

(Pardon me for the in-
con-
vinience.)




........................................................................................

Tuesday, July 16, 2002

٭ ...حضور شخص شما در اونجا الزامی نيست. يکی از بستگان خوشگلتون رو هم بفرستين کافيه.




........................................................................................

Monday, July 15, 2002

........................................................................................

Sunday, July 14, 2002

٭
امروز ۲۳ تير ۱۳۸۱ بيعت خودم رو از محمد خاتمی پس می گيرم.




........................................................................................

Saturday, July 13, 2002

٭
چرا يه کتابی رو که خريديم خيلی با دقت و حوصله تر از يه کتابی که از کتابخونه قرض کرديم می خونيم ؟ مخصوصا اگه خيلی گرون خريده باشيم . چرا بعصی کتابا رو تا نخريم، نمی خونيم ؟ چرا اين قدر خريم ؟




٭
سر کارمون يه کامپيوتره هست که ما زياد تحويلش نمی گيريم چون linux داره، ما هم حاليمون نيست. از همين رو، اين اغلب اوقات می ره رو screen saver . هر بار من اينو تو اين چند ماه گذشته نگاه کردم يه screen saver تازه داشته. نه زن لخت و گل و بلبل و قورباغه سبز لزج، نه، از اين طرحای باحال رياضی و اينا. خلاصه اندر کف می باشم همی. گمونم يه رياضيدون خوش ذوق نشسته اون تو هی واسه خودش چايی می ريزه و از اين طرحا می ريزه. خلاصه اِه !




........................................................................................

Friday, July 12, 2002

٭
Christa خانوم ! چی خيال‌ کردی ؟ توطئه های تو هيچ اثری نداره. حالا هی بيا تو سوراخ کليد قصر من آب پرتقال بريز که کليد توش گير کنه. زکی !




........................................................................................

Thursday, July 11, 2002

٭
هَکِت بشم، هَکَم می شی ؟
هکم من...
هکم من...
هکم من...
هکم من...
تکم من...
هکم من...
هکم من........




٭
به نظر شما درسته که يه دکتری بگه :‌ «ببين مريض ! مرض تو اينه، اين سه تا دارو هم هست هر کدومش اين فوايد رو داره اين ضررها رو هم داره. حالا خود دانی. »
درسته ؟




٭ من اينجا مهمونم.خيلي هيجان انگيزه!تا حالا كسي منو مهمون نكرده بود.به خاطر اين خيلي ذوق كردم.چقدر خوبه آدمها همديگر رو مهمون كنند.بگن بيا با هم بريم بيرون.بعد با هم برن يه جايي.دو نفري.خيلي خوبه.خيلي كيف داره.اصلا از نظر پولي هم مهم نيست.اصلا هر كس دنگ خودشو خودش بده.چون هر دو تامون دانشجوييم.

اون لحظه كه آدم منتظر ايستاده و دلش تاپ تاپ ميزنه كه نكنه دير كنه،نكنه ترافيك باشه،نكنه تصادف كنه،نكنه يك سنگ از آسمون بياد بيوفته جلو راهش،نكنه....اونم خيلي كيف داره.

و وقتي ميبيني از دور مياد و لبخند ميزنه و تو هم لبخند ميزني و .....ديگه آدم از دنيا چي ميخواد؟؟

چرا اينقدر كم همديگر رو دعوت ميكنيم؟

كاپيتان اميدوارم به زودي بياد.

مرسي كاپيتان!



........................................................................................

Tuesday, July 09, 2002

٭
- اِه ! بچمون مرد.
- يکی ديگه درست کنيم.




٭
می خوام بنويسم the هی می نويسم teh بعد هی ياد چهارراه ولی عصر می افتم.




........................................................................................

Monday, July 08, 2002

٭


- are you like, flushing your eyes or something ?
- no. i'm crying.
- why are you doing it anyway ?
- well, you need to flush'em once in a while.




........................................................................................

Sunday, July 07, 2002

٭
چند دفعه بگم تو اين خونه مايعات حرف اول رو می زنه. مايعات.




٭

- Go get a haircut dude, this isn't sixties !




٭
- من ديشب وسط اين فيلم پورنو ئه خوابم برد. آخرش چی شد ؟
- چی می خواستی بشه ؟




........................................................................................

Saturday, July 06, 2002

٭


"What you need to understand before we begin is that hiphop is a culture. It's a theory, a philosophy. But like the Tao or trying to exactly define what "porn" is it's hard to nail down. Hiphop incorporates breakdancing, MCing, DJing and graffiti, but it's not defined by those elements alone. It's a movement that often gets misrepresented by its ostentatious brother, mainstream rap."




٭

The israel army says it is still investigating what happended. investigating what happened. investigating. inv gesting. ingestivating. investing. ingvngvnggngnnvngngng.




........................................................................................

Friday, July 05, 2002

٭
اين بچه ها رو ديدين که خيلی آرومن، بعد يازده برابر مامان و باباشون چيز می فهمن. (علامت سؤال نمی خواد. )




٭
- ببين من فردا سگم رو می آرم که با سگ تو بخوابه.
- بعدش هم می تونيم بريم سينمايی چيزی.




٭
- رو بستنی شراب نخور.
- اِه. چرا ؟
- مرسوم نيست.




........................................................................................

Thursday, July 04, 2002

٭
- عزيزم‌ ! فقط رطوبت می تونه ما رو از هم جدا کنه.




٭
يه دختری بود که ساکن يه شهر کوچيک تو ايالت maine بود و يه ذره فارسی بلد بود و اومده بود ايران کلاس کوه نوردی، بعد مامانش خيلی آدم نازی بود، بعد تو سينما همديگرو ديديم، بعد شماره آمريکاشو من گرفتم، بعد قفل چمدون من تو فرودگاه شکسته بود، گمرک گفت ما می فرستيم براتون تعميرش کنن، بعد ايران هم آزادی بود، مردم بی حجاب بودن، پس کوش ؟؟




٭ دست و پايی می زنيم در وادی ترجمه :

« مرا به نوشگاه دگر رهنمون شو،
و چرايی آن را جويا مباش. »‌‌
درها




........................................................................................

Wednesday, July 03, 2002

٭
- ببينم شما همون آدم کلک هستين ديگه،، نه ؟
- اوه. من چند باری سر دوستامو گول ماليدم. اما در مجموع آدم خيلی خوبی هستم.




٭


- would you like to see me again ?
- i thought i told you how i feel.




........................................................................................

Tuesday, July 02, 2002

٭


Butthead : "Hey Beavis, it kind of sucked that we didn't get to score with that chick, but, like, now we can do other suff."




........................................................................................

Monday, July 01, 2002

٭

دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن، دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن،‌ دنگ و فنگ چنگ زدن به جفنگش نمی ارزه.

يا مثلا


with their bombs and thier guns and their bombs and their guns and their bombs and their guns and their bombs and their guns and their bombs and their guns and their bombs and their guns and their bombs and their guns and their bombs and their guns and their bombs and their guns in your head, in your head, they are fighting.






........................................................................................

Sunday, June 30, 2002

٭
- من نمی دونم چرا موهای سرم يه وری در اومده. ببين اين ورش بلندتره. با اين که متوازن غذا می خورم.
- هوم. شايد نامتوازن فکر می کني.
- شايد. معلوم نمی کنه.




٭


- how's it hanging ?
- short, shrivelled and pointing to the left.





........................................................................................

Saturday, June 29, 2002

٭


you've got all the ingredients ready, right ? ok. today we're gonna make some sense.






٭
زحمت کشان عالم متحد شويد !
خوب حالا بی زحمت سر اون پيانو رو بگيرين، می خوايم بذاريمش اين ور.




٭
امروز تو خيابون انگشتم خونی شد. بعد چون دستمال کاغذی نداشتم خونشو خوردم. خونخوار شدم! هاها ! حالا فهميدين آدمخواری چه جوری به وجود اومده ؟ معلومه ديگه، يکی مرده، اينا هم بيل نداشتن که خاکش کنن، گفتن چه کارش کنيم،‌ خوب بخوريمش ديگه.




٭
از کرامات شيخ ما اين که خيلی نازه.




........................................................................................

Thursday, June 27, 2002

٭


Some people smoke pot,
some people bungee jump,
what do you do ?




٭
حيفم اومد اين موسيقی جاز و اين گيلاس شراب سرخ رو به دو يا سه قسمت تقسيم نکنم. حالا اين می گه سه تا هم می شه. اصلا عدد دو چه ويژگی خفنی داره، من نمی دونم. چرا تختخواب دو نفره داريم ولی تختخواب سه نفره نداريم. گمونم اه... همش آره گمونم همش خرافاته....يا ترس...يا عدم جاز...يا عدم شراب. يعنی اولش يه جوری شروع شده مثلا با دو بعدش....هي‌ جاز نبوده...يا شراب نبوده...بعد همين طوری بيخودی همه هی گفتن دو...دو....دو...دو.... ولی حالا که شراب و جاز رديفه ما بايد بگيم دو...سه...راديکال سه.... پی چهارم....سه دهم....هر چی.... اصلا عدد نگين خوب ؟ چون عدد بده. وقتی عدد می گی يعنی همينه ديگه ولی هيچم معلوم نيست. آخه ته داستان که معلوم نيست که هنوز بابام جان. خوب ؟‌ پس کسی ديگه اصلا عدد نگه. فقط دوست باشين ديگه. حالا اين که من هنوز توی اين دوش موندم، اين فرع قضيه است ولی دوست با....................شين...........شين....شين..شيــــــــــــــــــــــــن




........................................................................................

Wednesday, June 26, 2002

٭
سينه هاتو
بشــــــــــــــــمرم.




٭ اظهار نظر کاپيتانی ‌:

God's been spamming us with his religions.






........................................................................................

Tuesday, June 25, 2002

٭
صد بار گفتم اين قدر در اين بطريهای ودکا رو نذارين باز بمونه. که وقتی يه بدبختی می آد شيش دلار می ده که خير سرش يه sex on the beach بخوره، يه فرقی با آب هويج داشته باشه.




٭
در مجموع يه چيزی حدود ده در صد ازم کنده شد ولی خوب به تخمم. غير از اين چه می شه گفت ؟




٭
همه اين حرفايی که زدی درست ولی حالا چرا انگليسی حرف می زنی ؟




........................................................................................

Monday, June 24, 2002

٭
آقا بياين همه پولامونو بريزيم تو اين پارک متره، ببينيم ديگه چی می گه.




........................................................................................

Friday, June 21, 2002

٭ بايد بشينم يه ذره درست و حسابی به اين قضيه فکر کنم. اين طوری‌ :







٭
- ببخشيد خانم، می تونم يه ذره بهتون تجاوز کنم ؟
- اِه... باشه. حرفی نيست.




........................................................................................

Thursday, June 20, 2002

٭
- عمو زنجيـــــــر باف !
= بــــــــــــله‌ ؟
- بيا اينجا ببينم.
= بله ؟
- (شترق !!)
= آی‌ !! چرا می زنی ؟؟!
- خيلی کون گشادشدی ها !




٭
از کليه يه سر و دو گوشهايی که تصميم دارند طی يک هفته آينده به زندگی چسبناک خودشون خاتمه بدن تقاضا می کنم که...

نه، هيچی. به کارتون برسين.




........................................................................................

Tuesday, June 18, 2002

٭
يه ذره برو اون ورتر. من دارم از اين ور تخت می افتم.




........................................................................................

Monday, June 17, 2002

٭
تو رو سر جدت زنگ بزن ديگه،‌ می خوام برم بخوابم.




........................................................................................

Sunday, June 16, 2002

٭
اين داستان يونانيه :

يه کشتی غرق می شه و يه مرد کارگر کشتی‌ با قيافه و تحصيلات خيلی معمولی و يه ستاره سينما مثلا شارون استون از اين ماجرا نجات پيدا می کنند و تو يه جزيره با هم تنها می مونن.
تا مدتی دختره اعتنايی به مرده نمی کرده ولی کم کم با هم رفيق می شن و بالاخره وارد يه رابطه می شن. يه روز دختره به مرده می گه که چته ؟ ما که باهم خوشيم. انگار يه چيزی خيلی اذيتت می کنه. مرده می گه نه چيزی نيست.
چند وقت بعد دختره دوباره همين سؤالا رو می کنه و اين دفعه خيلی اصرار می کنه. مرده می گه ببين عزيزم، می خوام يه کاری برام بکنی. می گه خوب بگو، تو که می دونی من هر کاری واست می کنم. مرده می گم لباس مردونه بپوش، سبيل هم بذار، مردونه هم راه برو و صداتو هم يه ذره کلفت کن. دختره همه اين کارا رو می کنه. بعد با هم می رن کنار ساحل و دوشادوش هم مثل دو تا مرد راه می رن. مرده دستشو می ندازه سر شونه «اون يکی مرده» و می گه رفيق بيا ببين که خود شارون استون رو من تور کردم ! يک تيکه ايه !




........................................................................................

Saturday, June 15, 2002

٭
- تو اين مدت دختر مختر پيدا کردی ؟
- زياد نه. در حد قضای حاجت.




٭
نبی پور (ع):
« تو پنج شيش تا کاغذ کادو پيچيدی دور خودت. همون خود مرکز عالم بينی توئه. »

وقت تمومه. کی بردها بالا.




٭
- لطفا اين قدر به من نچسب.
- آخه دوسِت دارم.




٭
با يه who knows و why not و you know خر شدم رفت. سه تا کلمه. يک دو سه. حالا ببينيم چی می شه. اگه در سطح وبلاگی هم به آخر و عاقبت اين قضيه فکر کنيم ممکنه يه تغييرات اساسی رخ بده،‌ ممکنه تعطيل کنم برم پی کارم و حتی از همه بالاتر ممکنه هيچ اتفاقی هم نيفته.




........................................................................................

Friday, June 14, 2002

٭
- بذار يه بار از اول مرور کنيم.
* باشه.
- غنچه. خندان بود ؟
* نوچ.
- سرو چی ؟ سرو از غم آزاد بود ؟
* نع.
- اِه... گل. گل رو بگو. گل خرم بود ؟
* نچ.
- اکه هی. بذار ببينم. بلبل خاطرش شاد بود يا نبود ؟
* نع. اونم نبود.
- ...
* چی می گی ؟
- بشاش تو اين زندگی ديگه.




٭
يه روز بعد غروب که داره بارون می آد و هوای بيرون ديگه تاريک شده، يه عالمه شمع روشن کن، سی دی رکوييم موتزارت رو بذار تو ضبط، برقا رو هم خاموش کن و غرق شو و همنجا بمير ديگه. چرا دوباره برقو روشن می کنی و دوباره شمعا رو خاموش‌ می کنی ؟ّ




٭
دخترها ! می خوام straight باشم و با همتون بخوابم.
پسرها ! می خوام gay باشم و با همتون بخوابم.
می خوام با تمام گياهای عالم جفت گيری کنم.
آخه مگه مرگ رو نمی بينيد که داره می ياد تو صورتمون ؟
ايناهاش!




........................................................................................

Thursday, June 13, 2002

٭
آها پيدا کردم. تو يخچال بودن.




٭
تخمهايم کو ؟
چه کسی بود صدا زد سهراب ؟




٭
اين وبلاگ به مدت يک هفته PG می شود. نگی نگفتيها.




........................................................................................

Monday, June 10, 2002

٭
کلمات گولم زدند. احتياج به مرگ دارم و بالا آوردن بالا آوردنيها. فعلا کرکره ها پايين.




........................................................................................

Saturday, June 08, 2002

........................................................................................

Thursday, June 06, 2002

٭
- می خوام سه تا ميخ درشت بردارم، دو تا رو بکنم تو چشمام و يکی هم وسط سرم، همچين که صاف بره تو مخم.
- کمی خطرناک به نظر می آد.




٭
باز حس غريبی دارم. تو فيلم Lantana زنی به روانپزشکش می گويد که اگر شوهرم به من خيانت کند و به من نگويد،
That'd be the betrayal.

اين جمله توی مغزم تکرار می شه و دوباره بدنم سرد می شه و دوباره تکرار می شه. می دونم شماها هيچ نمی تونيد به اين حس من نزديک بشيد، اگر می‌تونستيد که ديگه حس غريب نبود. تصوير اون زن، گردن لاغرش و عظمتش و اين جمله، مخصوصا اين جمله، ميخکوبم می کنه.




٭
اگه آدم يه شيشه اسيد لاکتيک رو سر بکشه در جا از خستگی می ميره‌ ؟ يا من خيلی بی سواتم ؟ يا تو خيلی جواتی ؟




........................................................................................

Wednesday, June 05, 2002

٭
امروز صبح کله سحر (۷:۳۰) رفتيم يه بار ايرلندی و مسابقه آلمان و ايرلند رو، رو تلويزيون مسطح شونصد اينچی در ميان تب و تاب ايرلنديهای غيور و بلوم پرور ديديم. به خدا اين ايرلنديها داشتن ساعت هشت صبح آبجو می خوردن. توصيف حالی که از گل دقيقه ۹۲ کردن از تواناييهای اين حقير خارجه.




٭
- تو، دقيقا چی می خونی ؟
- علم روز.




٭
- آها ؟
- از دستشويی‌ که استفاده می کنی لطفا اسپری نکن به در و ديوار.




٭
- هدف از اين نشست دقيقا چيه ؟
- هم... اون سالاد رو بی زحمت لطف کنيد اينجا.




........................................................................................

Tuesday, June 04, 2002

٭
- اين کيه ؟
- مامانمه. در شونزده سالگی.




٭

thou...shall... not...kill
shall...not...kill
not...kill
understand ?
NOT KILL.



........................................................................................

Monday, June 03, 2002

٭

نوشته شده در ساعت 11:03 PM توسط سید خراسانی

........................................................................................

Sunday, June 02, 2002

٭
* با اين همه کف می خوای چی کار کنی ؟
- خودمو بشورم.
* زياده.
- تو رو هم می شورم.




٭
- تو با کشيدن اون سيگارهای ارزون قيمت به شخصيت من توهين می کنی.
- عجب گرفتاری شديم ها.




٭
- تو اون بسته چيه ؟
- چند تا از بستگانم.




........................................................................................

Saturday, June 01, 2002

٭
- پليسها دارن مي‌ آن ! چی کار کنيم ؟
- بريم پشت الفاظ قايم بشيم.




٭
- علاف من نشو.
- پس علاف کی بشم ؟




٭
- دريچه داری ؟
- چطور مگه ؟
- می خوام ديد بزنم.




........................................................................................

Friday, May 31, 2002

٭
- از تواناييهای خودت غافل نباش.
- چوخ ممنون.




٭
- مشکل تو اينه که واسه تو زندگی مثل يه فيلم می مونه. هيچی رو جدی نمی گيری.
- بی خيال. اگه واقعی‌ بود که من تا حالا ده بار خودکشی کرده بودم.
- ...
- شايدم يازده بار.




٭
- ميای شب بريم بيرون ؟
- چوپون دارم نمی ذاره.




........................................................................................

Thursday, May 30, 2002

٭
- مشروب نخور.
- من نخورم يکی ديگه می خوره.




٭
تنها سنجابی که از من فرار نمی کنه، سنجاب مرده است.




٭
- اين دری وريها رو از کجا ياد گرفتی ؟
- از جرايد کثير الانتشار.




........................................................................................

Wednesday, May 29, 2002

٭
* تشنمه.
- چايی بذار. من هم تشنه ام.
* گشنمه.
- از غذاهای ظهر تو يخچال هست. برو گرم کن.
* خوابم می آد.
- من صدای اينو کم می کنم برو بخواب.
* حشريم.
- چطور شد ؟!




........................................................................................

Tuesday, May 28, 2002

٭
پس من اين قضيه حاج آقاهه رو واسه کی تعريف کنم، که با هم از خنده بميريم ؟




٭
يه مقدار mushroom خوب و فيل افکن از کلمبيا واسم آوردن، اگه کسی طلبه هست يه ندا بده می ذارم يه جا برين دانلود کنين. اگر هم مکانشو ندارين تشريف بيارين قصر يه لقمه نون و پنير و ويسکی پيدا می شه. خوشحال می شم.




٭ اين جيپ من هر روز يه جاييش به صدا کردن می افته. ظاهرا طب خونگی (بی خيال شدن) جواب نمی ده. ضمنا طرح يه bumper sticker دارم که می خوام بنويسم بزنم در باسنش :

Be kind, even to racists.




٭ اين سه تا کلمه در فارسی ترجمه می شن عمومی ولی متفاوتند :

General
Public
Generic




........................................................................................

Monday, May 27, 2002

٭
- به کدومشون نزديکتری ؟
- هر دوشون خوبن.
- حرفی هست که به يکيشون بزنی و به ديگری نه ؟
- نه. (بعدا گفت که آره بعضی حرفا رو دوست ندارم به يک زن بگم و بعضی حرفا...)

فکر کردم سؤال دومم خيلی هوشمندانه است ! از هر دو سؤال اجتناب کرد و من رو پشت ديوار دور خودش نگه داشت. به خودم نگاه کردم. نفهميدم اونجا چه می کنم و چرا بيهوده سعی می کنم به اين آدم نزديک بشم. چرا خشمگينم ؟ چرا هر لحظه بر کمتر بودن هوش او از خودم آگاهم ؟ چرا سعی کردم که خوب باشم ؟ آيا اگر سعی نمی کردم خودخواه بودم ؟ آيا برای ايجاد يک تصوير مهربان از خودم بود ؟ کسب رضايت از خود ؟ باز چرند نوشتم. اين بار کمی طولانيتر.




٭
- من باقالی دارم.
- من هم خر دارم.
- بزن قدش.




٭
- ليموزين می گيرين ؟
- نخير با اسب می ريم.




........................................................................................

Sunday, May 26, 2002

٭
- پولم تموم شد.
- بر می گرديم.




٭ مو روی سر، مو بالای چشمها، مو داخل بينی، مو پشت لب، مو روی صورت، مو روی سينه، مو زير بغل، مو روی شکم، مو روی دستها، مو روی انگشتها، مو لای پاها، مو روی پا،...




٭
- اين وقت شب ؟
- مگه فرقی می کنه ؟




........................................................................................

Friday, May 24, 2002

٭
زيپتو بکش بالا.
بالاتر.
بالاتر.
بازم بالاتر.
بالاتر...




٭
- تو اصلا معلوم هست چی می خوای ؟
- نه. ولی زياد می خوام.




٭
«روز»، فقط زنگ تفريحيست بين دو «شب».




٭
تنها ايراد منهتن اينه که تو آمريکاست.




٭
شعار هفته :
« از تروريسم حمايت می کنيم، همچين و همچون، گل گندم.»




........................................................................................

Thursday, May 23, 2002

٭
- چند تا بودن ؟
- ده ميليون.
- دوباره بگو.
- ده ميليون.




٭
- تفنگو اين طوری می گيرن.
- بذار کارمو بکنم.




........................................................................................

Wednesday, May 22, 2002

٭

- سگه رو ببين.
* گرگه.
- سگه.
* گرگه.
- نه بابا سگه.
* گرگه.
- سگه به قرآن.
* گرگه.
- ده می گم سگه.
* گرگه.
- بابا درست نيگا کن. سگه ديگه.
* گرگه.
- .....




٭
- لنگرها رو بکشييييييييييييييييييد !
- خودت بکش.




٭
- بيا اينجا بينم بچه پررو !
- با من بودی‌ ؟




........................................................................................

Tuesday, May 21, 2002

٭

jingoism n. extreme nationalism characterized especially by belligerent foreign policy, chauvinistic patriotism.




........................................................................................

Sunday, May 19, 2002

٭ يکی پايين : امروز يه آدرس رو از رو MapQuest اشتباه نوشتم و در حدود يک ساعت و نيم راه الکی رفتم.
يکی‌ بالا : در عوض يه مکان ناب واسه خودکشی پيدا کردم. يه پل بالای يه آبشار خفن. اصل تراژيک بود.




٭ بعضی کلمه ها هستن که صدای باحالی دارن. يکی از کلمه های مورد علاقه من mexico ست. از صدای اين کلمه خيلی حال می کنم. اولا که وسطش يه دونه x داره، دوما اولش mex داره، سوما آخر کلمه co داره. انگار دو تا ضربه طبل تو اين کلمه هست يکی اولش و يکی آخرش. برين روش کار کنين. عظمتی داره صدای اين کلمه.

حالا نمی دونم سير داستان دقيقا چه جوريه ولی می تونه اين طوری باشه. من از صدای اين کلمه خوشم می آد بعد فکر می کنم مکزيک خيلی کشوره باحاليه. واسش کلی دليل هم رديف می کنم. اسپانيايی حرف مي زنن که زبون با حاليه. رقص salsa دارن که يه رقص جنسی خيلی قشنگه. تو قاره آمريکای شمالين اما مثل اين آمريکاييها مثل اسب کار نمی کنن بلکه بيشتر دنبال‌ عشق کردن از زندگی هستن. هوا اونجا گرمه در نتيجه می شه بيشتر بيرون رفت و بيشتر لذت برد. لاتينها خيلی‌ خونگرمن. زيبايی دختراشون بر خلاف بلوندها از يه جنس ديگه است و عميق تره. خلاصه هر وقت تو آسانسور حوصله تون سر رفت و يا قبل از اينکه وارد يه اتاقی بشين که يه ذره اعتماد به نفس لازم داشتين تمرکز کنين و بگين MEXICO.


........................................................................................

Saturday, May 18, 2002

٭
- تا حالا تو اين ليوانا آب خوردی ؟
- نه.
- امتحان کن. اين قدر خوشمزه است.




........................................................................................

Friday, May 17, 2002

٭ بنده يک شعر خيلی خيلی شاد به زبون انگليسی سرودم که در اينجا به همتون تقديم می کنم. اين شعر خيلی خوبه از خيلی جهات. اولا خيلی شاده، که می تونه روحيه تون رو خوب کنه، سر حال بياره، anti depression هم هست. به خاطر اينکه شعر خيلی ريتميکه می تونيد از اين شعر در مهمونيها و جشن تولدها استفاده کنيد. اگر خيلی حس و حال بذارين حتی می تونيد با اين شعر high بشين و بسيار هم لذت ببرين، فقط مواذب باشين که کار خطرناکی نکنيد. ديگه اين که شعر خيلی کوتاهه و حوصله خواننده و شنونده سر نمی ره. خيلی هم تو اين شعر ايجاز به کار رفته. يعنی مخو حسابی کار می گيره. می تونيد هزار جور بهش فکر کنيد و حتی با دوستاتون بشينين ساعتها در مورد معانی عميقش بجث کنيد. يا مقاله بنويسيد و خلاصه هزاران هزار. هر چی بگم کم گفتم. حالا اينم شعر :


Jiggle your wiggle,
Wiggle your jiggle.




٭
«اگه حرفای منو گوش کردی يه حال اساسی بهت می دم، اگر نه می زنم دک و دهنت رو سرويس می کنم. »

آيا «خدا» می تونه اين طوری حرف بزنه ؟

گمون نمی کنم.

کسی که اين طوری حرف می زنه شايستگی خدايی نداره.




........................................................................................

Thursday, May 16, 2002

٭

می گذرم

تنها

از ميان

گلها




........................................................................................

Wednesday, May 15, 2002

٭
ايده ناب :

اگه اعتماد به نفس داشته باشی می تونی از هر دری رد بشی، کسی هم جرأت نمی کنه بگه بالا چشمت ابروه. من هم تصميم گرفتم اگه روز قيامتی در کار بود عين بچه پررو سرم رو بندازم پايين و با اعتماد به نفس برم تو بهشت. ببينم کی می خواد چی بگه.




٭ برای ثبت در تاريخ :

رامين همبازی کودکی
من هفته ديگه مزدوج
می شه. پير شديم رفت.
آخه پسر نونت نبود، آبت نبود...
...
خوش باشی.




٭ ديشب تولد يکی از دريانوردا بود. رفتيم يه بار انگليسی که جشن بگيريم. يه خوراک مرغ سفارش دادم، نوشيدنی هم که پشت نوشيدنی. من يه چيز مخلوط زدم که apple cider بود و آبجو، رنگ سبز فضايی مشکوکی هم داشت. بعد يه New Castle Brown . بعد از اون سه نفری يه دور Irish car bomb سفارش داديم، اين designated driver بدبختمون هم با يه ليوان آب (!) ما رو همراهی می کرد. آخر هم يه Nut brown زديم که خوب روشن بشيم. بعد اين رفقای ما يه ريز در مورد اين فيلم جنگ ستارگان جديد حرف می زدن که آی اين طوريه و اون طوريه و چهارشنبه اولين اکرانشه و يه ساعت قبل بريم تو صف که premier رو از دست نديم. آخرش ديگه من حوصله ام سر رفت و گفتم بابا چه خبره شلوغش کردين، يه فيلم اکشنه ديگه، اين قدر جار و جنجال نداره که. گفتن ده نده. گوشی دستت نيست ديگه. ما با جنگ ستارگان بزرگ شديم. تو شيشه شيرمون جنگ ستارگان ريختن. واسه جشن تولد کادوی جشن ستارگانی بايد می گرفتيم. تو کودکستان شعرای اينو می خونديم. حالا فهميدی ما چرا اين قدر مريضی جنگ ستارگان داريم ؟ گفتم بله. به هر صورت تولدشو مبارک کرديم و موقع حساب کردن هم کاشف به عمل اومد که مامان اين دريانورد ۵۰ دلار بودجه تصويب کرده که با دوستات برين خوش باشين. به سلامتی مامانش. اگه زودتر می دونستم که تولدشه دوست داشتم واسش يه چيزی می گرفتم. هر چند که هيچی کادويی نمی شه که آدم از يه دختر بگيره. ولی خوب.

--------------------------------------------

ضمنا آهنگ Eddie's concubine از گروه Eddie from Ohio رو توصيه می کنم. می تونيد به سادگی خوردن يه يخمک از AudioGalaxy بگيرين و برين فکر کنيد که من چرا از اين خوشم می آد.




........................................................................................

Tuesday, May 14, 2002

٭ لامصب نقاشی کرده با کلمه. دمش گرم.

may i feel said he
(i'll squeal said she
just once said he)
it's fun said she

(may i touch said he
how much said she
a lot said he)
why not said she

(let's go said he
not too far said she
what's too far said he
where you are said she)

may i stay said he
(which way said she
like this said he
if you kiss said she

may i move said he
is it love said she)
if you're willing said he
(but you're killing said she

but it's life said he
but your wife said she
now said he)
ow said she

(tiptop said he
don't stop said she
oh no said he)
go slow said she

(cccome?said he
ummm said she)
you're divine!said he
(you are Mine said she)

e. e. cummings



........................................................................................

Monday, May 13, 2002

٭ تلخون ! من آهنگ ساز خوبی نيستم. اگر بودم يک سمفونی در سی ماژور می نوشتم و بهت هديه می کردم. کاش بودم.


٭ هدف رسيدن به ارگاسم است.
رسيدن به ارگاسم جنسی/احساسی.
رسيدن به ارگاسم معنوی.
رسيدن به ارگاسم علمی.
زندگی مادی خالی از لذت نيست ولی ارگاسم هم ندارد.


........................................................................................

Sunday, May 12, 2002

٭ معمولا مردانی که با شور و اشتياق و دلايل کافی به يک جنگ می روند با شک و ترديد از آن بيرون می آيند، اگر بيرون بيايند.


٭ ميليونها اسپرم در سرم شناوردند.


٭ هوا ابريه. بارون می آد. دماسنج می گه هوای بيرون ۴۶ درجه فارنهايته. من فکر می کنم بيرون خيلی سرده. فکر می کنم اگر برم بيرون يخ می زنم می ميرم. حتی ممکن تو حوض نقاشی هم بيفتم. يه تيکه ام دلش می خواد بره بيرون، زير بارون راه بره. ولی من فکر می کنم سرده. فکر می کنم خيلی سرده. اون تيکه سرکوب می شه. من توی خونه می مونم. تا يه دونه ديگه از يکشنبه های من کم بشه.


٭ من يک آدم خيلی سطحيم. خيلی سطحی. مشغوليتهای اصلی ذهن من مسائل خيلی پيش پاافتاده و ابلهانه است. زندگی بسيار يکنواخت و تو خالی ای دارم. هيچ چيزی نيست که در من احساس قشنگ و به ياد ماندنی ای ايجاد کنه. حرف خاصی از خودم برای گفتن ندارم. يکی هستم از هزاران. جوشش و خروشی در من نيست. به وضوح تلاش می کنم که خودم رو کتابخون و فهميده نشون بدم. دست برداريد. اينجا چيزی نصيب شما نخواهد شد.


........................................................................................

Saturday, May 11, 2002

٭ من اين دو سه روزه کوچيکتر از اونی بوردم که بخوام چيزی بنويسم.


........................................................................................

Wednesday, May 08, 2002

٭
الان از سينما می آم. Monsoon Wedding رو ديدم. شديدا توصيه می کنم ببينيد. غفلت موجب پشيمانيست.


٭ يه نيم ساعت پيش رسيدم خونه. اين چمنای جلوی قصر رو چرا يکی نمی زنه ؟ شامو گرم کردم و خوردم. الان هم يه MICHAEL Shea's باز کردم نشستم مخمو اين تو تخليه می کنم.

۱) طراح Volvo آدم بدبختی بوده. معلومه از مال دنيا يه گونيا بيشتر نداشته. مرتيکه مکعب ساخته. چار تا چرخم گذاشته زيرش واسه خنده.

۲) چرا دستشويی زن و مردا رو از هم جدا می کنن ؟ چی رو می خوان ثابت کنن ؟ من واسه صد سی سی قضای حاجت بايد يک طبقه برم بالا در حالی که يه دستشويی تو همين طبقه ما هست ولی مال اناثــه! (البته راستش چند بار آخر هفته ها و آخر شبا زحمتش دادم!)

۳) امروز رفتم دستشويی. وو چن تو تنها توالتِ موجود بود. سر و ته کردم که برم دستشويی طبقه بعدی که صدای سيفون توالت اومد. گفتم خدا پدرشو بيامرزه. باز سر و ته کردم برگشتم همونجا. وو چن اومد بيرون، يه لبخند زد و رفت. رفتم تو ديدم حدود يک کيلو گرم دستمال کاغذی در گلوگاه سيستم گير کرده، سطح آب هم اومده بالا. وو چن ! پردازنده Z-80 بنده گفت که اگه سيفون رو بکشم احتمالا بد نخواهد بود. کشيدم ! آب سرازير شد رو زمين. وو چن ! زدم بيرون، به سمت طبقه بعدی!

۴) سؤال : چرا تو ايران اکثريت به اصلاح طلبا رأی می دن و همه مملکت دست اقليته ؟ امروز روی موضوع محافطه کار بودن جامعه ايران تمرکز کردم. هی ! لطفا درست بخونيد : محافطه کار. نه سنتی، نه مذهبی، نه چيز ديگه. يعنی محافطه کار. دارم فکر می کنم که اکثر کسانی که به اصلاح طلبان رآی دادن، در عين حال آدمای بسيار محافطه کاری هستن. خوب فکر می کنن و حرف می زنن، اما تهشون رو که نگاه کنی اصل محافطه کارن. آدم يه کلمه رو تو پاراگراف چند بار به کار می بره ؟ حداکثر تا وقتی حالش ديگه به هم بخوره.

۵) زوايای امر رو به دقت بررسی کردم. يکيشون ۳۷.۴۳ درجه بود، يکی ۷۸.۰۱ درجه و ديگری ۶۴.۵۶ درجه.

۶) فردا روز مهميه از سه جهت : مشرق، مغرب و شمال.

7) Set the controls for the heart of the sun and flush'em down the fuckin toilet.



۸) حالا برين تو وبلاگ عموميتون بنويسين کاپيتان هادوک گونيای طراح ولوو رو کش رفته و توی توالت از سه جهت به محافطه کار بودن مردم ايران فکر کرده !


........................................................................................

Tuesday, May 07, 2002

٭ فوبيا دارم :

که دامن بپوشم و رونهام به هم ساييده بشه.

که تلفن ناگهان زنگ بزنه. يعنی با زنگ زدنش مشکلی ندارم، می ترسم که ناگهان زنگ بزنه.

که روزای هفته رو اشتباه کنم.



........................................................................................

Monday, May 06, 2002

٭ اينا رو کپی پيست نکردم. با دستای خودم تايپ کردم.

From the book, Race Manners: Navigating the Minefields Between Black and White Americans by Bruce A. Jacobs


The ten worst ideas held by the white people about black people :
1. Black people want to feel victimized.
2. When it comes to black people there are "good" ones and "bad" ones.
3. Blacks act as if slavery happened yesterday. They can't let go of it.
4. Black people should be more appreciative of the racial progress we have all made.
5. You can't talk with an African Amrican about race. They're too touchy.
6. When a black person succeeds, it is because he or she has had help.
7. When a black person fails, it is his or her own fault.
8 African Americans have one culture : "black".
9. Blacks are born dancers, athletes and lovers.
10. Blacks can easily be seen as "they".

The ten worst ideas held by black people about white people :
1. White people want to be racist. They choose to be that way, even though they know better.
2. Only a white person can be racist.
3. In the end a white person wil always side with white people.
4. Whites have it easy. They have nothing to complain about.
5. Why argue ? A white person will never understand.
6. All whites have an equal stake in racism.
7. Whites have a permenant and unshakable monopoly on the American dream.
8. Racism is white people's fault, so they should be the ones to address it.
9. Whites are born ice people.
10. Whites can safely be seen as "they".




........................................................................................

Sunday, May 05, 2002

٭ راستی می دونستيد همه ما با يه احتمالی بچه مامان و بابامون هستيم ؟ شما فرض کنيد که هستيد، راحتتره به خدا.


٭ دلايلی در دست دارم که من زنده هستم. البته مشکل اينجاست که من هر شب قبل از خواب اين دلايل رو چک نمی کنم، واسه همين ممکنه چند روز در توهم اينکه زنده هستم به سر ببرم و بعد بفهمم که ای دل غافل اين فرضيه چند روزيه که باطل شده. همين الان هم ممکنه که بعـــــــله! کسی چه می دونه. اگه رو شاسيمون يه دستگاهی نصب می کردن که وقتی مثلا می مرديم بوق می زد که آدم زودی باخبر بشه، بعد هم به ننه باباهه خبر می داد که بساط زنجه موره رو رديف کنن، به رفقا هم خبر می داد که شاکی نشن که بی معرفت مُردی و يه خبری هم به ما ندادی، به بانک و شرکت تلفن و بيمه و کوفت و زهرمار هم يه ندايي‌ می داد، باز خوب بود. من نمی دونم مهندسای اين دوره زمونه چه غلطی می کنن. فقط بلدن آتاری بسازن. هزار و يگ چيز مهمتر هست که اينا به چپشونم نيست. لابد توجيه اقتصادی نداره. چی داشتم می گفتم ؟ آها، داشتم می گفتم که فرض بر اينه که من زنده ام. ولی اصلشو بخوای اينه که هستی که باش. ناز شستت. تو هر مقياسی که نگا بکنی ها.... (تازگيها حال کردم جمله ممله ها رو همينطوری نصفه نيمه ول کنم برم پي کارم. حالا فرض کن که کامل کرديم، چی می شه؟ اصلا مگه همش فرض نيست ؟ فرض کن خوشبختی. فرض کن زنده ای. فرض کن همه چی داری. فرض کن به نيروانا رسيدی. فرض کن بی نيازی. فرض کن همه آسمون مال توه. فرض کن ديگه. خرجی که نداره. ولی راستش الان پشتم‌ می خاره و نمی تونم فرض کنم که نمی خاره. اين پرانتزم فرض کن بستيم. همين.



........................................................................................

Saturday, May 04, 2002

٭ بنا به تقويم ارتدکس جماعت (منجمله مسيحيان طرفای روسيه و اروپای شرقی و يونان و اون ورا) امشب شب ايستر ه و واسه اينا ايستر از کريسمس مهمتره. سر اين قضيه هم راستش يه کم تعصب دارن که يعنی چی که شما کريسمس رو هی جشن می گيرين ؟ تولد، تولد، تولدت مبارک، بيا شمعا رو فوت کن... اين خوبه ولی واسه فاطی تنبون نمی شه که. ايستر ولی خوبه (باز علی قول ارتدکس جماعت) چون مسيح خان زحمت کشيدن به آسمونا صعود کردن و مأموريتشون رو با موفقيت تموم کردن و از اين حرفا...
چه مدونم والا


........................................................................................

Friday, May 03, 2002

........................................................................................

Thursday, May 02, 2002

٭

inebriated, intoxicated, under the influnece, high, tipsy, in one's cups, feeling no pain, tight, squiffed, lubricated, three sheets to the wind, soused, doused, loaded, tanked, stoned, plastered, wasted, buzzed, smashed, looped, gooned, wrecked, ripped, blotto, stinko




٭

بعضيها عاشق «ذات» « چيز»ها هستند.

مشخصا بعضيها عاشق ذات «سينما»، «اينترنت»، «کامپيوتر»، «تکنولوژی» و يا «ماشين» هستند. برای من کامپيوتر و اينترنت جالبن و بهشون احتياج دارم چون می تونم آهنگ دانلود کنم و گوش بدم، هر وقت حوصله ام سر رفت می تونم يکی رو پيدا کنم که دو کلمه(!) باهش چت کنم، مي تونم وبگردی کنم، بعضی مساله هامو باهش حل کنم، ايميل بزنم. خارج از اين کاربردها ديگه اين تکنولوژی واسه من بی معنيه. اگه اين کاربردا رو نداشت می خواستم سر به تنش نباشه. اما بعضيها رو ديدين که به اين تکنولوژی ورای کاربردهاش «عشق مي ورزن».

يا مثلا من سينما رو به خاطر فيلمهای خوبی که ديده ام و يا خواهم ديد دوست دارم. به «تصاوير متحرک» علاقه ای ندارم، «جادوی سينما» واسم بی معنيه.

ماشين خوبه چون از اينجا می برت اونجا. فرمونشو بپيچونی به راست می ره به راست، همون قدر که تو دلت بخواد. وقتی بارون يا برف می آد بيشتر خوبه. ماشينای قشنگ هم خيلی خوبن. اما عشق به ماشين ؟

من اين آدما رو نمی فهمم. به نظرم يا خيلی کودکن (به طرز ناخوشايند قضيه، فرار از زندگی به سمت اسباب بازيها) يا ...



........................................................................................

Wednesday, May 01, 2002

٭ هرژه ! خدا بگم چی کارت کنه مرد. يعنی می خوام خدا واقعا چی کارت کنه. اين همه کتاب نوشتی، اين همه هم آدم خلق کردی‌ منجمله من و تن تن. يک دونه، يک دونه، فقط يک دونه شخصيت زن خلق کردی ! اون هم کی !؟ چه آدمی !؟ تو رو خدا فقط يه نگا به اين عکس بکنيد :



حالا يه ذره برين عقب از عقب نگاه کنين. صاعقه ! آخه اين کيه تو خلق کردی ؟ قيافه رو که توجه کردين؟ تو که اين قدر رو دماغش مايه گذاشتی يه بارکی اسمشم می ذاشتی پينوکيو . هيکل هم که جان کوچيکه است ماشاالله. صدا، رعد و برق. خلاصه خير نبينی از جوونيت با اين زن خلق کردنت. حالا اين ملت هم زنگ می زنن و می گن راستی به کاستافيوره هم سلام برسون. وا موش بخورت. انگار کاستافيوره ژوليته منم مجنون !
آخه تو که می دونی که :
A man needs a woman,
like a fish needs a bicycle.

اينی که تو ساختی سه چرخه هم اون ور تره.
حالا چی شد ياد اين حرفا افتادم ؟ داشتم انبار زير شيروونی رو رفت و روب می کردم بعد نشستم به آلبوم ورق زدن. تا اين که چشمت روز بد نبينه،‌ چشمم افتاد به اين عکس.


........................................................................................

Tuesday, April 30, 2002

٭ يه شعار هفته بدم برين روش کار کنين تا من يه خرده امور قصر رو رفع و رجوع کنم، سرم که خلوت شد بيام به حساب همتون برسم.

شعار هفته :

« از بس که قضای حاجت کرديم، حاجتمون قضا شد. »




٭ اين قدر که از شنيدن اخبار راه اومدن سازمان ملل با اسرائيل سر فرستادن کميته حقيقت ياب، مريض می شم از .... (چرا بايد اين جمله رو کامل کنم ؟ چرا بايد به ته جمله فکر کنم ؟ دلم نمی خواد)


........................................................................................

Monday, April 29, 2002

٭ دايناسورها دو جور بودن. يه عده شون علف می خوردن، يه عده ديگه علف می کشيدن. درست گفتم ؟


........................................................................................

Saturday, April 27, 2002

٭ شت. است. اسب. اسبونه. ترقه سک. فرشچی. فرسن جول. نگريسرانی. تناووور. شلاويش. تلزيه. تخرشه. کنف پری. زنجم دری. کرشمت. زول بيا برو. چار مزقون. زنجه مورد. شو سار. تمپلمی. اسباب بابابابازی. تيليشکوب. شرمگخ. مثقالن ذره بين. تحليگ بر. پاسن. سه چل نومه. توک تور. شاخ کوب. مات ملنگ. همه گين. سورابش. توسرنمو. تالاهی لالای. شکومبا. سوسوسول. فارمشملی. ساکرول پچو. تلفاشين. سوشکس. تندرز. بکستنی.


٭ سخته آدم همزمان هم مسواک بزنه هم تنظيم کنه که صاف بريزه اون تو.


........................................................................................

Friday, April 26, 2002

٭ خواب برای من خيلی مهمه. می خوام دو تا از خوابای جديدم رو اينجا ثبت کنم و برم پی کارم.

اولين خوابم به زبان انگليسی رو ديدم. يه اتاق خواب بزرگ و مجلل بود. گوشه اتاق خواب يه حموم بود. يه مرد سياه پوست و يه يه زن سفيد تو اتاق خواب تنها بودن. من پشت پرده حموم توی وان دوش می گرفتم و اونا متوجه حضور من نبودن. مدت طولانی با هم حرف می زدن و بعد مرده به زنه تجاوز کرد و من شگفت زده شدم. بعد گويی که کسی فيلم رو برگردوند تا يه نکته رو که من متوجه نشده بودم به من نشون بده ديدم که در زمانی قبل زن مرد رو به طرز تحريک آميزی لمس می کنه و بعد موذيانه خودش رو بی ميل نشون می ده و من پشت پرده می ديدم...

خواب ديگه مربوط به چند روز قبل می شه. يه ميز بزرگ شام. يه مشت مردای ميان سال جا افتاده و دنياديده دور ميز شام می خوردن و گپ می زدن و من يکی از اونها بودم و من کاپيتان هادوک «بودم» با کت سياه و شلوار سياه و پلوور آبی. مثل توی عکسم. و مشروب متنوع و فراوان روی ميز بود و همه می نوشيدن و حرف می زدند...


........................................................................................

Thursday, April 25, 2002

٭ - چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
- ...
- ازت پرسيدم چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
- ...
- ببين سعی نکن مقاومت کنی. يکی يکی رفيقات اعتراف کردن، فقط تو موندی.حالا داری کارو واسه خودت سخت می کنی. ما عين يه پشه لهت می کنيم. هيچ کی هم خبر دار نمی شه. دوباره می پرسم.
- ...
- برای آخرين بار می پرسم....


٭ چند روز پيش دمدمای گرگ و ميش اينجا يه زلزله ۵.۱ ريشتری شد. من هم از خواب بيدار شدم. تو عالم خواب و بيداری به خودم گفتم مرده شور اين زندگی رو ببرن، عجب بساطی داريم ها، هر روز ما بايد با لرزشای اين خونه از خواب بيدار شيم ؟ حالا از من نپرسين که چرا فکر می کردم که هر روز اين قضيه داره اتفاق می افته چون خودم هم نمی دونم. به هر صورت دوباره به خواب رفتم و موضوع پاک يادم رفت تا اينکه امروز اصل قضيه رو تو يه هفته نامه خوندم.


........................................................................................

Wednesday, April 24, 2002

٭ - چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
تو بودی ؟
- نه آقا به خدا ما نبوديم. به جون مادرمون آقا ما نبوديم.


٭ من روز سه شنبه آينده به مدت دو ساعت در يک مهمانی «شراب و پنير» به شغل شريف bouncer ی اشتغال خواهم ورزيد. (يعنی دم در واميسم و کارت شناسايی ملت رو چک می کنم که همه بالای ۲۱ سال باشن. اگه کسی هم نبود از همونجا bounce می شه بره پی کارش) ضمنا بگم رفاقت و پارتی و اين حرفا هم حاليم نيست. حساب حساب، کاکا ID . خلاصه کارتاتونو بيارين که کلامون تو هم نره‌‌ !


٭ درباره انتخابات فرانسه :

تحليلگر من در فرانسه اينطوری جواب داد که تو اين انتخابات چپها خيلی شاخه شاخه شدن و تعداد زيادی رأی رو به اين خاطر از دست دادن و بقيه آرايشون هم بين چند نفر تقسيم شد و چيزی تهش نموند. ضمنا اضافه کرده که اين Le Pen سوای از نظرات راديکالش، شخصا آدم خيلی ناميزونی هم هست و خلاصه الان فرانسويها خيلی دمغن.

همه اينا درست. اما اينا جواب سؤال من نيست. اين حرفا حداکثر می تونه توضيح بده که چرا Jospin کم رأی‌ آورده. اما با همه اينا ميليونها فرانسوی به اين آدم افراطیِ ناميزون رأی دادن و من هنوز نمی فهمم چرا.

گل کو ، در طی تلغرافی از من پرسيده که ببين تهشو که نگاه کنی همه مردم دنيا فاشيست نيستن ؟ آمريکاييها جرج بوش رو می يارن سر کار، فرانسويها به اين بابا رأی مي دن، اسرائيليها به شارون جنگ طلب و آلمانيها هم يه موفع به هيتلر. و من اضافه می کنم ايرانيها هم خمينی رو می يارن سر کار - يه کاريزمای ايرانی/اسلامی. اين رو هم نمی دونم. سعی می کنم يکی دو روزی همه رو به چشم فاشيست ببينم، تا سر در بيارم که ايده اش چيه.


........................................................................................

Tuesday, April 23, 2002

٭
ممکنه شما هم مثل من بيسواد از خودتون پرسيده باشين که چرا فرانسويها تا اين حد از به دور دوم رسيدن کانديدای افراطی دست راستی Le Pen جوش آوردن و چرا الان ساير احزاب دارن در مخالفت با اين بابا با Chirac ائتلاف می کنن. چند تا از برنامه های Le Pen رو ببينين :

• Outlaw abortion and end official recognition of same-sex unions.

• Develop programs to increase the birth rate and pay benefits to women who stay at home with their children.

• End legal immigration.

• Deport illegal immigrants and eliminate dual nationality.

• Give French citizens priority for all jobs and public housing; create a separate medical benefits system for foreigners working in France, so that French tax money would not be used for foreigners' care.

• Allow only French citizens to teach in French schools.

• Reinstitute morality classes; require student participation in patriotic events and holidays.

• Outlaw the wearing of yarmulkes and Muslim headscarves in schools.

• Create 200,000 new prison beds.

• Expand and give new rights to the police force.


سؤال بعدی اينه که چرا يه آدمی با همچين برنامه هايی رأی می ياره. نمی دونم. در موردش خواهم خوند. به يه تحليلگر هم در فرانسه تلغراف زدم که يه تحليلی بده ببينم که تيريپ چيست.


........................................................................................

Monday, April 22, 2002

٭
Riches I have none, but the beauty of women transports me into a world of fantasy in which I am wealthy beyond the dreams of avarice.



٭
غربزدگی به چنين شتابان ؟

اينجانب مشغول به غربزدگی می باشم. زبان انگليسی به زبان فارسی بنده دخول کرده و می کنه. هر روز بيشتر از ديروز. قبلا کلمه ملمه که لابه لای حرفای فارسيم زياد پيدا می شد، جديدا کار رو به اونجا رسوندم که از يک «حرف اضافه» انگليسی تو يه جمله فارسی استفاده کردم. اين ديگه نهايت فاجعه است. فکرش رو بکن وسط جمله فارسی من از through استفاده کردم. حالا go figure.


........................................................................................

Sunday, April 21, 2002

٭ Y Tu Mama Tambien (مادر تو را هم !) رو امشب ديدم. يک فيلم مکزيکی با حدود ده صحنه جنسی. فيلمی سراسر سکس، با داستانی بسيار غير منتظره و شوکه کننده. توصيه می کنم.






٭ می دونی اينو کی کشيده ؟

معلوم نيست ؟


٭
They say God created the world in six days. If I had created it, I would have spent some more time, three weeks or so, but created it a little bit better.



........................................................................................

Saturday, April 20, 2002

٭
طفلک مردم فلسطين که طرفدارانشون «ايران» و «عراق» هستند.




٭

حدسم درست از آب در اومد،
از آب در اومد،
يه نگاه اين ور و اون ور کرد،
حوله اشو ور داشت،
رفت رو چمنا رو به آفتاب دراز کشيد
و چشاشو بست.




........................................................................................

Friday, April 19, 2002

٭
بهار می آد،
من مست می شم.
هی بهار می آد،
هي من مست می شم.
خيلی بهار می آد،
خيلی من مست می شم.
آی بهار می آد،
آی من مست می شم.




٭ ۲۳) چه کسی بود صدا زد سهراب ؟

الف) مادر سهراب
ب) شوهر سهراب
ج) نامزد سهراب
د) کسی صدا نزد. خيالاتی شدی.




........................................................................................

Friday, April 12, 2002

٭


بين سه تا سيزده روز وبلاگی نخواهم خواند و چيزی هم نخواهم نوشت.

از دوستانی که به مسابقه اعتنا کردند ممنونم. هر کجا که هستيد شاد باشيد.

رنده را بايد بلافاصله پس از استفاده شست.

آدم آنجا هم که بود تنها بود. آدم...





........................................................................................

Thursday, April 11, 2002

........................................................................................

Wednesday, April 10, 2002

٭

Poetry is what is lost in translation. Robert Frost




٭ اين گروه برای قانونی کردن مصرف کنترل شده ماريجوانا در آمريکا تلاش می کنه. ديروز توی نيويورک تايمز يک آگهی تمام صفحه داشتن که می گفت از هر سه بزرگسال آمريکايی يک نفر اين ماده رو مصرف کرده و تقريبا اکثر کسانی که در اين مورد تحت تعقيب قرار می گيرند شهروندان عادی هستند که در خلوت خود تصميم می گيرند اين ماده رو مصرف کنند و به هيچ رو دشمنان اجتماع نيستند. و اگر می شه مشروبات الکلی رو به صورت قانونی و کنترل شده مصرف کرد، چه لزومی داره که اين همه هزينه و انرژی صرف مبارزه با قاچاق اين ماده و دستگيری خريداران آن کنيم.


٭ آمار :

از سپتامبر ۲۰۰۰ تا امروز بيش از ۱۵۲۰ قلسطينی و ۴۲۵ اسرائيلی کشته شده اند و از شروع درگيريها در چند روز گذشته بيش از ۲۶ سرباز اسرائيلی و ۳۰۰ فلسطينی کشته شده اند.
(به نقل از نيويورک تايمز)


٭
اينجا يه مقاله گذاشتم در مورد کلمه geek و تفاوتهای اساسی اون با nerd و dork. اگه به اين چيزا علاقه مندين حتما بخونين و اگه نه، اصلا نخونين. به ويژه خوندن اين مقاله رو به کسانی که هم اتاقی بدبويی دارن توصيه می کنم.


٭
درباره مسابقه :

می گن کاپيتان عکست چرا عصبانيه ؟ يه کلوم نمی گن مرتيکه بعد از يه عمر دريا نوردی نمی تونی دو تا ساعت رو به هم تبديل کنی. خلاصه تبديل ساعتها رو جا به جا نوشتم. اما مهم نيست، همه به همون ساعتای قبلی مسابقه می ديم. خانم داور می تونه واسه رسيدن نتايج دوستان ساکن در بلاد کفر يه ذره صبر کنه.
راستی امروز Racheal و Elena دو تا از همکلاسيها رو هم به مسابقه دعوت کردم. اونا هم بازی، خوب ؟


٭ فرا رسيدن فستيوال سينه سرخها را به همه سينه سرخهای عزيز‌ شاد باش می گويم.


........................................................................................

Tuesday, April 09, 2002

٭
مسابقه :

مسابقه روز پنجشنبه ساعت ۸ صبح به وقت تهران و ساعت ۱۶:۳۰ به وقت شرق آمريکا شروع می شه و مدت مسابقه ۲۴ ساعته. ضمنا دوپينگ هم ممنوعه. کسی نره يه عالمه آجيل شور بخوره يا بره شيش ساعت تو آفتاب باغچه بيل بزنه. همه شرکت کنندگان بايد کارهای معمولی هر روزشون رو انجام بدن و اگر احساس کردن که حساب و کتاب حجم آب از دستشون در رفته خودشون کنار بکشن. روزه شک دار قبول نيست. من نويسنده بارون بهاری به همراه رعد و برق رو به عنوان داور مسابقه منصوب می کنم. در پايان مسابقه به ايشون ايميل می زنيد و رکوردتون رو اعلام می کنيد. نتايج مسابقه به وسيله ايميلی که ايشون Reply All خواهند کرد به اطلاع شرکت کنندگان می رسه. فعلا جايزه اين مسابقه دوستی است و بس.


٭ ۱) صبح به خير.

۲) جوايز پوليتزر ۲۰۰۲ اعلام شد. ۸ جايزه از ۱۴ جايزه به آثار مربوط به وقايع پس از ۱۱ سپتامبر اختصاص دارند.

۳) وال استريت جورنال بعد از حدود شصت سال دستی به سر و روی طراحی صفحات خود کشيد. تو وب سايتش زياد وقت تلف نکنيد، همه چيزش پوليه. هر چی باشه مال وال استريته.

۴) سه نفر به دعوت مسابقه من پاسخ دادند. خوشحال شدم.

۵) من دارم می رم به کار روزانه ام برسم. تا شب.


........................................................................................

Monday, April 08, 2002

٭ راستش دلم نمی خواد اين مطلب رو اينجا بنوسم، چون برام خيلی مهمه. ولی به درک می نويسم.

تأمل فلسفی :

سؤال من اينه :
آيا مجموعه فرايندهای شيميايی و فيزيکی و شبکه نورونی درون مغز با اين درجه از پيچيدگی برای ساختن يک انسان عاقل، هوشمند و خلاق کافيست، يا چيزی ورای ماده لازم است. (مثلا شما يک کامپيوتر را باز می کنيد و درون آن يک پردازنده پنتيوم ۲ می بينيد. بعد، از کارکرد نرم افزاری اين کامپيوتر قضاوت کنيد که آيا اجرای چنين نرم افزارهايی و با چنين سرعتی از پس چنين پردازشگری بر می آيد يا خير. اگر پاسخ اين سؤال آری است که پرونده روح بسته است و دنيا ماترياليستی است و اگر پاسخ سؤال خير است پس اشهد ان لا الله...)

واضح است که تا به امروز علم به درجه ای نرسيده است که به اين سؤال‌ پاسخ دهد. اما سؤال دوم، آيا علم روزی قادر به پاسخگويی به اين سؤال خواهد بود ؟ آيا از آن رو که ما با ابزار مغز به تحليل مغز می پردازيم پاسخ به اين سؤال مرز دسترسی علم است ؟


٭ دعوت :

من می خوام دوستام که اين صفحه رو می خونن رو به يه مسابقه که خودم هم شرکت کننده اش خواهم بود دعوت کنم. ادعايی هم در اين زمينه ندارم، فقط دوست دارم از راه دور با هم مسابقه بديم. مواد لازم واسه اين مسابقه يه پيمونه و کمی آبه، همين. يه زمانی رو تعيين می کنيم و از اون موقع به مدت ۲۴ ساعت حجم آبی رو که می خوريم اندازه می گيريم. روز بعد به هم ايميل می زنيم و نتيجه رو با دقت ۱۰۰ سی سی اعلام می کنيم، هر کی بيشتر آب بخوره برنده است. نوشابه و آب پرتقال و شربت هم قبول نيست، فقط آب خالی. برای اندازه گيری جحم آب هم می تونيد از يه قوطی خالی نوشابه يا هر چيز ديگه استفاده کنيد. فقط حواستون رو جمع کنيد که آخرش مجبور نشين تخمين بزنين. اين مسابقه خيلی جديه و مفرح هم هست و باعث می شه فکر کنيد که يه آدم ديگه يه جای ديگه تو دنيا داره همين کاری رو می کنه که من می کنم. ضمنا عادت به نوشيدن مرتب آب واسه سلامتی مخصوصا در سنين پيری خيلی مفيده. لطفا دعوت من رو بپذيريد و يه ايميل بزنيد و اعلام آمادگی کنيد تا روز مسابقه رو اعلام کنيم. خيلی چاکريم.


٭ کشف :

تعداد asshole های موجود در جهان تقسيم بر تعداد افراد بشر، عدديست بزرگتر از يک و کوچکتر از دو.


........................................................................................

Sunday, April 07, 2002

٭ تيريپ واقعا چيست ؟

وقتی زنی باردار می شه، همه دور و وريها با تمام وجود دعا می کنن (حتی بی خداها) که خدا بهشون يه بچه «سالم» بده. از بين هر هزار بچه ای که در هر ناحيه به دنيا ميان هميشه تعدادی مثلا سی تا ناقص الخلقه هستن. حالا اين دعا يعنی چی ؟ غير از اينه که خدايا بچه ما رو يکی از اون سی تا قرار مده و به جاش بچه همسايه رو ناقص بفرما. و يا خدايا به وسيله سالم خلق کردن بچه ما، آمار ناقص الخلقه ها رو بيار پايين.
هيچ وقت از دست اين فکرا رهايی نداشتم.


........................................................................................

Saturday, April 06, 2002

٭ می ره برایِ... تلاشِ... دوم... سعی می کنه... به هر نحوی که شده...... اين عکسو...نـــصب کنه. ببينيم که چی کار می کنه....

Cinque Terre ، جنوب ايتاليا



٭ actually من اين مطلب رو چند روز پيش ساخته بودم ولی ننوشتم. حالا به هر جهت :
اگه وبلاگ کشتی باشه و وبلاگ نويس ناخدا، اين کشتيه ناخداش خيلی باحاله.

راستی چرا می گن «ناخدا» ؟ يعنی طرف خيلی خداست ولی در واقع با خدا فرق داره. يا شايد می خوان بهش بگن تو خدايی ولی چون می ترسن خدای آسمانها حسوديش بشه بزنه کشتيشونو غرق کنه، می گن ناخدا.


٭ ديشب بالاخره Panic Room رو ديدم. اگه دست منو تو خيابون می کشيدن که بيا يه فيلم ببين و من هم نمی دونستم اينو کی ساخته گمونم می گفتم فيلم خوبی بود. يا حتی می تونه يه فيلم کولاک واسه جمعه عصر تلويزيون باشه. ولی با انتظاری که من از David Fincher داشتم و به خودم می گفتم که بالاخره سالی يکی دوتا فيلم هاليوودی (لعنة الله عليه) خوب هم ساخته می شن و اين هم يکيشونه، خيلی تو ذوقم خورد. اولا تيتراژ اول فيلم که هيچ ربطی به فيلم نداشت. فکر کن تو آسمون Manhattan لای آسمون خراشا با حروف شيش متری نوشته JODIE FOSTER ! آفرين ! خوب که چی ؟ يا اون بازيهای الکی دوربينش که تو يه نما از تو اتاق خواب شروع می کنه سه طبقه دوربين رو می کشه پايين از لای نرده و مبل و سوراخ دماغ مردم رد می کنه می ره تو سطل آشغال. خوب اين cool ه. ولی که چی ؟ اصلا بذار راحتت کنم. از اول تا آخر فيلم... که چی ؟

بعد از سينما يه بطر شراب rosَe (روضه!) و بازی Scrabble رو ور داشتيم رفتيم خونه يکی از بچه ها و Jazz گوش کرديم و ....


٭ راست می گه. به نظر من هر که تابويش بيش، دردسرس بيش.


........................................................................................

Friday, April 05, 2002

٭

۱) از پول تاکسی دادن پدرم در اومده بود. امروز بالاخره خودمو راضی کردم و ماشين يکی از همکلاسيها رو قرض کردم. بنده خدا اومد در خونه دنبالم، من هم رسوندمش خونه اش و ماشينو بردم.

۲) رفتم دندونپزشک، پيش آزيتا خانوم گل. فعلا کار اين دندون تموم شد ولی بايد چند ماه ديگه واسش روکش بذاره و گرنه ممکنه بشکنه. اما بحث شيرين دستمزد : به جای ۷۵۰ دلار که دستمزد در حالت معموليه بهم تخفيف دانشجويی داد و شد ۳۰۰ دلار و قراره در چهار ماه ، هر ماه ۷۵ دلار بدم. خلاصه آخر عمری افتاديم به قسط دندون دادن. ولی خدا پدر و مادرشو بيامرزه و بچه هاشو واسش نگه داره، دمش هم گرم. نتيجه اخلاقی : بيمه دندون رو بگيرين، از دندوناتون خوب مراقبت کنيد. جدی می گم.

۳) بعد به عنوان جايزه خودم که پسر خوبی بودم و جيغ نزدم و اين قدر هم درد جسمی و مالی کشيدم، و در راستای نمونه سازی بهشت روی زمين، از مطب که در اومدم يه راست رفتم اسباب بازی فروشی ! يه دونه scrabble و يه دونه domino خريدم. بچه ها بياين بازی کنيم.

۴) از اونجا رفتم بقالی و خوردنی خريدم، منجمله پنير بـــــــــــــــــز.

۵) الان Mark زنگ زد که شب بريم Panic Room رو ببينيم و بعدش هم بريم يه باری چيزی.

۶) اين عکسی که خير سرم اين زير نصب کردم، گمونم چسبش شل بوده، معلوم نيست کجا افتاده، خاک بر سر. حالا برم ببينم سر در می آرم چی کارش بايد بکنم يا نه.

۷) امروز ماهيهام تلفات نداشتن. همگی بکوبين به تخته.

۸) يکی بياد فريزر منو خالی کنه. اينا رو چه جوری اون تو جا کنم ؟ :(


٭ اين خامنه ای چی داره می گه ؟ حالش خوبه ؟ به فرض هم که لازم باشه ايران همچين کاری بکنه، به اين چه ربطی داره که واسه جيب بقيه تصميم بگيره.


٭ زمستون برو پی کارت ديگه. خيلی پررو شدی ها !


........................................................................................

Thursday, April 04, 2002

٭ مرا ببوس برای آخرين بار، که فردا می روم به سوی دندانپزشک.


٭ برم به سلامتی اولين عکسی که نصب کردم(مرد بی لب courtesy to ) و سوگ ششمين ماهی يه آبجو باز کنم.

Cinque Terre ، جنوب ايتاليا
نوشته شده در ساعت 4:02 PM توسط سید خراسانی

٭ خبر :

فيلمی به نام‌ Leopold Bloom توسط مهدی نوروزيان در جنوب آمريکا در حال ساخت است و در سال ۲۰۰۳ اکران می شود.


........................................................................................

Wednesday, April 03, 2002

٭ احساس محساس به درک، اين ماهيها اين قدر مدت کوتاهی اينجا بودن که فرصتی نبود بهشون علاقمند بشم ولی ديگه از نعش کشی خسته شدم. چهارمين و پنجمين هم به رحمت ايزدی شتافتن يا شايدم ريق رحمت رو هورت کشيدن يا شايدم يکيشون رحمت ايزدی، اون يکی ريق رحمت، شايدم بر عکس. ممکنه هم يکی ريق ايزدی اون يکی شتاب رحمت يا...


٭ وقتی با آدمی حرف می زنم و در ميان گفتگو از گفتن بعضي حرفا صرف نظر می کنم به اين دليل که احساس می کنم که مخاطب نمی خواد اون حرفا رو بشنوه، فکر می کنم خود من تو زندگيم از شنيدن چه چيزايی به همين شيوه محروم شدم.


٭
You know what is conversion of units ? It is converting all units into christianity.



٭
مثال : مخترغ آچار فرانسه کيست ؟
پاسخ : ژان ژاک دو مارسی
.

مطابق مثال فوق به پرسشهای زير پاسخ دهيد :

۱) مخترع آچار مکزيکی کيست ؟
۲) مخترع آچار اتريشی کيست ؟
۳) مخترع آچار آرژانتينی کيست ؟
۴) مخترع آچار هلندی کيست ؟
۵) مخترع آچار اسراييلی کيست ؟



٭ نوستالژی :
اين فيلم روسيها رو ديدين که مردم همديگه رو با اسم و فاميل صدا می زنن ؟ مثلا اين طوری :‌
« آهای ! الکساندر ويلانويچ ! با تو ام. الکساندر ويلانويچ ! کجا می ری ؟ الکساندر ويلانويچ ! مگه صدای منو نمی شنوی ؟ آهای الکساندر ويلانويچ... »


٭ اظهار نظر کاپيتان هادوکی :

There's a close analogy between rave music and hard core sex. I appreciate both.




........................................................................................

Tuesday, April 02, 2002

٭ خدا به همه صبر بده. سومين ماهی مرد.


........................................................................................

Monday, April 01, 2002

٭ نظرات من در مورد مسأله فلسطين و اسراييل

در شرايط فعلی حداقل کاری که می تونم بکنم اينه که افکارم رو در مورد مسأله خاور ميانه جمع و جور کنم و به طرز صحيحی جمله بندی کنم. روزی که خواستين با يک آدم ديگه که يه پيش زمينه فکری کاملا متفاوت با شما داره، در اين مورد چند کلمه حرف بزنيد به اهميت اين موضوع پي می برين. اما چند تا از نظراتی که امروز و ديروز تو ذهنم خراطی می کردم :

۱) من از سياستهای جمهوری اسلامی در قبال اين مسأله حمايت نمی کنم. به اعتقاد من اين سياستها غير هماهنگ، سليقه ای، شعارزده و در بسياری از موارد بر خلاف خواست مردم فلسطين بوده اند.

۲) ايده محو اسراييل از آن رو که دست کم منجر به کشته شدن ده ها هزار نفر خواهد شد مردود است.

۳) من به مسأله اخلاقی- فلسفی حق و باطل بودن طرفين مناقشه کاری ندارم. اينکه کدام يک بر حق هستند يا نه ما را وارد بحثهای بی انتهای سليقه ای خواهد کرد و هيچ دردی از مردم منطقه دوا نخواهد کرد. مضافا معتقدم که اين گونه بحثها به طور معکوس ساخته می شوند. به اين معنی که هر کسی بنا به هر دليل احساسی، حق را به يکسو می دهد و سپس برای موجه جلوه دادن انتخاب خود به طور گزينشی دلايلی را از بسترهای مختلف تاريخی و اخلاقی استخراج می کند.

۴) موضوع مورد توجه من در حال حاضر ارائه راه حلی منطقی و عملی برای پايان دادن به خشونتها است. بعد از فرو نشستن شعله های آتش می توان در مورد مسائل دقيقتری صحبت کرد.

۵) بحثهای صلح عموما منجر به موضوع بمب گذاريهای انتحاری فلسطينيان می شود. اين پديده بسيار قابل تأملی است. فردی انتخاب می کند که خود را بکشد تا عده ای شهروند اسراييلی را نابود کند. به نظر من اين پديده که ما امروز شاهد آن هستيم، معلول حوادث گذشته است و اگر خواهان محو اين پديده در آينده هستيم بايد رفتار آمروز را بازبينی کنيم تا اين چرخه تکرار نشود. حمله اسراييل به شهرهای فلسطينی و تخريب خانه ها و محاصره تحقير آميز عرفات همگی بذر پاشی برای پرورش نسلهای بعدی بمب گذاران انتحاری است.

۶) تدابير امنيتی شديد مترادف با امنيت بيشتر نيست. چند روز پيش با دوستی صحبت می کردم که سال پيش در يکی از دبيرستانهای نيويورک سيتی درس می خواند. طبق توصيفات او، پنج در ورودی اين مدرسه توسط بيش از سی مأمور پليس نگهبانی می شد. هر روز کيف، کفش و بدن بچه ها هنگام ورود به دبيرستان توسط دستگاهای ردياب و مآمورين پليس بازرسی می شد. با اين همه در هر ترم دو دانش آموز در اين مدرسه به قتل می رسيدند.
شب دهم سپتامبر همه آمريکاييان در تصور اينکه در کشور امنی زندگی می کنند به خواب رفتند و فردای آن روز جان بيش از سه هزار نفربه علاوه دو برج و چهار هواپيما تنها به وسيله چند چاقوی آشپرخانه از ميان رفت. امنيت لزوما با کنترل بيشتر بر افراد و آلات جرم حاصل نمی شود. آن چه امنيت شهروندان آمريکا، اسراييل و ديگران را تهديد می کند، انديشه ترور است که بذر آن در زمين نفرت می رويد.

در اين مورد فکر کنيد و فکرهاتون رو جمع و جور کنيد. به درد می خوره.

يک منبع خيلی خوب در مورد تاريخ اسراييل و فلسطين رو در سايت بی بی سی ديدم. اگه فکر کردين لازمه بيشتر بدونين، اينجاست.


٭ زينب !
بوس و درود فراوان من رو از اين پايين بپذير. به اندازه يه شورلت مدل ۶۰ يا شايدم قديميتر از ايميلت خوشحال شدم. خيلی چاکريم.


........................................................................................

Sunday, March 31, 2002

٭ ۲۸ عدد قرص Amoxicilin 250 mg از قرار ۱۷ دلار. بندا بالا.


٭ قبلا گفته بودم، بازم می گم :

You can reach, but you can't grab it.




........................................................................................

Saturday, March 30, 2002

٭ انا لا لله و انا اليه راجعون
دومين ماهی عيدم هم مرد. جلوی چشمای خودم، من شام می خوردم و اون جون می داد.


٭
When you don't have any money, the problem is food.
When you have money, it's sex.
When you have both, it's health.
If everything is simply jake, then you're frightened of death.

-- J. P. Donleavy



٭
من نمی دونم اين جماعت ايرانيهای ساکن آمريکا چرا هر وقت می خوان در اجتماع بيش از صد نفر دور هم جمع بشن بايد برن يه خواننده دامبولی رو ور دارن بيارن و اسمشو هم بزارن کنسرت. بعد هم به هم زنگ می زنن که چه نشسته ای که شبريز يا سوسن يا هوشنگ يا جواد يا منيژه هفته ديگه به مناسبت چارشنبه سوری يا عيد نوروز يا سيزده به در يا خوشی زده زير دلمون اينجا کنسرت داره و خيلی با حاله و حتما بايد بيای. با خيليهاشون هم که حرف بزنی می گن «نه، ما که به خاطر موسيقيش نمی ريم که اصلا هم از اين چيزا خوشمون نمی آد، داريم می ريم بقيه رو ببينيم...» . يعنی بهانه ديگه ای برای دور هم جمع شدن نيست. يکی پيدا نمی شه که پيانوی قشنگی بزنه يا... . واقعا نمی فهمم. تا کی بايد هيزم به آتيش اين خوانندگان دامبولی ريخت ؟


پ.ن. : بر ايرانيهای ساکن کاليفرنيا حرجی نيست.


٭ اگه کاپيتان نبودم، دلم می خواست آتش نشان يا راننده آمبولانس می بودم.


٭ از همه دوستانی که با تلفن، ايميل و مسچ حال دندون من رو پرسيدن ممنونم.

ديشب همکلاسيها داشتن می رفتن رستوران تايلندی و بعد هم برن سينما که فيلم Death to Smoochy رو ببينن. من چند تا نقدها رو خوندم، ديدم ظاهرا فيلمش خيلی آبگوشتيه. ضمنا فوق العاده هم بی حوصله بودم و شديدا down . خلاصه نرفتم. اگه ride داشتم می رفتم يه سينمای ديگه storytelling رو می ديدم. اما به جای اين حرفا چند تا شمع روشن کردم و به نقاط نامعلومی خيره شدم تا خوابم برد. الان هم فهميدم که اين فيلم رو ديگه سينما نشون نمی ده.

امروز هوا بد نيست. بايد برم داروخونه آنتی بيوتيکهامو بگيرم ، برم سينما احتمالا Iris رو ببينم (می رم ؟) و برم دانشگاه يه ذره درس بخونم و سؤالای اين ملت رو جواب بدم. اين dvd های Woody Allen رو هم به کتابخونه پس بدم.


........................................................................................

Friday, March 29, 2002

٭ ۱:۳۰ . الان از مطب آزيتا برگشتم. اولش اين طوری بود.

ُThe good news is that a filling will take care of it.

بعد از يک ربع :

I'm going for the root canal.

بعد از نيمساعت :

There are three canals, two of them are bent. It's a difficult case !

بعد از يک ساعت :

I have to continue on Monday and hopefully we can finish it in one or two more sessions. We'll see, maybe I would need to refer you to a specialist. And we'll talk about the costs later.

تا اينجا ۲۶ دلار پول تاکسی دادم. فکر کن دو بار ديگه هم برم می شه ۷۸ دلار فقط پول تاکسی. خدا مخارج دکتر رو به خير کنه. فقط اميدوارم که با همين يه دونه دکتر کارم راه بيفته و ديگه کار به متخصص نکشه. آدم اين همه درد بکشه، جيبش هم خالی بشه، اين ديگه زور داره.

راستی اينو يادم رفت بگم. خدا رو شکر الان درد ندارم.


٭ صبح با دندون درد شديد از خواب بيدار شدم. مسکن + بی حسی با مايع شستشوی دهان. الان زنگ زدم به دکتر. منشيه منتظر تلفن من بود ! ها ها ! ساعت ۱۲ به من وقت داد. يعنی تقريبا ۲ ساعت ديگه. خدا کنه امروز کلکش کنده بشه. حالا بايد به اين دانشجوها که عين مور و ملخ ايمل می زنن که :

Captain ! can I see you sometime on Friday ?
Captain ! I have a question about the second problem, can me meet soemtime tomorrow.
Captain ! Can we ... ?

ايميل بزنم که امروز دست از ريشای پرپشت من برداريد و اگه سؤال دارين فردا بياين. آآآآخ. درد می کنه.


........................................................................................

Thursday, March 28, 2002

٭ چند تا تلفن اين ور و اون ور. فردا کله صبح بايد زنگ بزنم به آزيتا که دندونپزشک خوشدستيه. ظاهرا به اون گرونی که من فکر می کردم نيست. اميدوارم با يه پر کردن ساده کارم راه بيفته و زير ۲۰۰ تا تموم بشه. ياد اون جملات مسخره که زير فال حافظم نوشته بود و کلی بهش خنديديم افتادم : «پول زيادی به دست می آوری و آن را از دست می دهی...». قضيه tax refund و اين خرج دندون رو که کنار هم بزاريم فاله درست از آب در می آد، فقط اين بابای فال نويس فکر کرده ۲۰۰ دلار خيلی پوله. خدا امروز و فردام رم به خير کنه. شب همگی خوش، دندونتون هم هيچ وقت درد نکنه.


٭
به هر بدبختيی که بود يخچال رو کشيدم بيرون و قرصها رو به علاوه کلی خرت و پرت ديگه از اون پشت در آوردم.

اما... الان زنگ زدم به مرکز بهداشت دانشگاه. می گم من می خوام بيمه دندون بخرم. می گه ما بيمه دندون رو تو ماه سپتامبر ارائه کرديم و تا سپتامبر سال بعد بيمه دندون نداريم !!!
اشکم در اومد...


٭ چند ماه پيش يه بسته قرص مسکن از بالای يخچالم افتاد پشت يخچال. من هم بی خيالش بودم، می گفتم حالا يه روزی درش می آرم. ديشب ساعت ۲:۳۰ دندون درد از خواب بيدارم کرد. گفت کاپيتان پا شو. منم پاشدم. خلاصه تلاشهای مذبوحانه من در ميان خواب آلودگی و دندون درد برای جابه جا کردن يخچال بی نتيجه موند.
حالا واقعا نمی دونم چه کار بايد بکنم. قرصها رو نمی گم، دندون درد رو می گم. امروز می رم تحقيق می کنم که خريدن بيمه دندون چه قدر آب می خوره. اميدوارم خيلی گرون نباشه و ... مرده شور اين امپراتوری پول رو ببرن.


........................................................................................

Wednesday, March 27, 2002

........................................................................................

Tuesday, March 26, 2002

٭


Year 2002 (USA)

(++) Jan 1 and 2 – New Year Holidays . _ . _ . _
(+) Jan 21 – Martin Luther King Jr. Day . _. _. _. _
(+) Feb 14 - St. Valentine’s Day . _. _. _. _
(+) Mar 8 - Intl. Women’s Day . _. _
(+) Mar 17 - St. Patrick’s Day . _. _
(+) Mar 29 – Good Friday
(+) Apr 1 – Easter / April’s Fool Day . _. _. _. _. _. _
(+) May 12 – Mother’s Day . _. _. _. _. _
(+) Jun 16 – Father’s Day . _. _. _
(+) Jul 4 – Independence Day . _. _. _. _. _. _. _. _. _. _. _. _
(+) Sep 8 – Grandparent’s Day . _. _. _. _. _. _. _
(+) Oct 14 – Colombus Day . _. _. _. _. _. _. _. _
(+) Nov 28 – Thanksgiving Day . _. _. _. _. _. _
(+) Dec 25 – Christmas

(+) = 15 (-) = 0




٭
سال ۱۳۸۰ خورشيدی (روزهای مهم)

(++++)۱ الی ۴ فروردين-نوروز . ـ
(+) ۱۲ فروردين - روز جمهوری اسلامی
(+) ۱۳ فروردين - سيرده به در
(- -) ۱۵ و ۱۶ فروردين - تاسوعا و عاشورا . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ
(-) ۲۴ ارديبهشت - اربعين . ـ . ـ
(+) ۴ خرداد - هجرت جضرت محمد .‌ ـ . ـ
(-) ۱۴ خرداد - رحلت امام خمينی
(-) ۱۵ خرداد - قيام خونين ۱۵ خرداد . ـ
(+) ۲۰ خرداد - تولد حضرت محمد . ـ . ـ . ـ
(-) ۷ تير - شهادت بهشتی و ۷۲ تن . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ
(+) ۹ مهر - تولد حضرت علی . ـ . ـ . ـ
(+) ۲۳ مهر - مبعث . ـ . ـ . ـ
(+) ۱۱ آبان ـ تولد حضرت مهدی . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ
(-) ۱۶ آذر - شهادت حضرت علی . ـ . ـ
(+) ۲۶ آذر - عيد فطر . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ
(-) ۲۱ دی - شهادت امام صادق . ـ . ـ . ـ . ـ
(+) ۱۲ بهمن - بازگشت امام خمينی . ـ . ـ
(+) ۲۲ بهمن - پيروزی انقلاب . ـ . ـ
(+) ۴ اسفند - غيد قربان . ـ
(+) ۱۲ اسفند - عيد قدير . ـ . ـ . ـ
(+) ۲۹ اسفند - روز ملی شدن صنعت نفت

(+) = ۱۷ (-) = ۸
ملی = ۱۲( انقلابی = ۶ ، ديگر = ۶‌) مذهبی = ۱۳

. ـ = تفريبا ۵ روز فاصله




........................................................................................

Saturday, March 23, 2002

٭ من رفتم اينجا تقويم سال ۸۱ رو گرفتم که چاپ کنم بزنم سينه ديوار. دمشون گرم.


٭ خانم پينک فلويديش! هموفوبيا داری که داشته باش، من هم هزار و يک چيزوفوبيا دارم از تو هم خفنتر. ولی چرا به يه عده آدم که با تو فرق دارن توهين مي کنی؟ چرا تخم نفرت می پاشی ؟ (عجب جمله کليشه ای‌ ) چرا مردم رو دعوت به نفرت ورزيدن می کنی ؟
اون چيزی که جوامع بشری رو يه قدم انسانی تر می کنه حرکت چهارنعل به سوی مکارم «اخلاق» و درو کردن خار و خاشاک در سر راه نيست - که هيچوقت بر سر تعريف اخلاق مطلق توافقی حاصل نخواهد شد - بلکه تحمل ديگری و آموختن همزيستی است. نه برای حمله به سياستهای جنسی جمهوری اسلامی نيازی به لگد کوب کردن همجنسخواهان هست و نه ويروس ايچ آی وی نسبت به جنسيت طرفين حساسيتی داره.
استفاده ات از ادبيات توهين آميز فاعلی و مفعولی نپسنديدم.
دست برداريم از اين حرف زدن در چارچوب اخلاق مطلق. زندگی در کنار همديگر رو ياد بگيريم. دنيا رو از آنی که هست تنگتر نکنيم.



٭ يه عمويی دارم که مجرده و بعيد به نظر می رسه که مثل بچه آدم ازدواج کنه. خواب ديدم اين عموم اومده در خونه ما و خيلی هم ذوق زده است. يه ماشين سه چرخه خريده و تو کوچه ما با ماشينش حرکات محيرالعقول انجام می ده و در واقع اومده که دوست دخترجديدشو به ما معرفی کنه. طرف يه دختر عرب ريزه ميزه و خيلی نازه. هيچ وقت عموم رو اين قدر شاد و سرزنده نديده بودم. براش خيلی خوشحال بودم ولی ...


٭ يه گل سفيد رنگی هست که چندان بوی خوشی نداره و گاهی می بينی تمام زندگيتو پر کرده، اسم اين گل هست ياس فلسفی. يه گل ديگه هم هست تو همين مايه ها به اسم ياس احساسی. الان من دارم از اين ياسها استشماغ می کنم و جای همتون خاليه.


٭ امشب فيلم The Million Dollar Hotel رو ديدم. Bono تهيه کننده اين فيلمه و کارگردانش هم يه آلمانيه. فيلم خيلی عجيب و غريبی بود. توصيه نمی کنم.


........................................................................................

Thursday, March 21, 2002

٭ تلخون يه دو خط بنويس ببينم عيدت مبارک شد يا نشد.


٭ آهای آقايون و خانمای محترمی که لطف می کنيد و بمب به شکم خودتون می بندين و يه مشت اسراييلی يهودی رو به قعر جهنم می فرستين، شما رو سر جدتون، شما رو به هيکل اون حوريهای بهشتی، شما رو به جويهای شربت در بهشت و باغهای خفن، بس کنيد. بس کنيد ديگه. به خاطر بچه های فلسطينی بس کنيد. چرا به جای يک نسل تصميم گيری می کنيد ؟ بس کنيد.


٭ شدم عين شازده کوچولو، از بيرون که می آم خونه می رم آب ماهيها رو عوض می کنم ، گلدونا رو آب می دم ، رو سبزه ها آب sprinkle می کنم، خلاصه از اين کارا. حيف که گلای من مثل گل شازده کوچولو سکسی نيستن و گر نه چی می شد.


٭ تا حالا شده بدنتون يه دفعه تو يه موقعی که اصلا انتظارشو ندارين يهو shut down کنه ؟ منظورم خواب آلودگی نيست، منظورم shut down ه. نشسته بودم سر يه کلاسی، چون سوگلی هم هستم رديف اول می شينم، بحث شيرين به خوبی و خوشی داشت پيش می رفت يهو اين بدن کاپيتان هادوکی مثل خر تو گل گير کرد، بدتر از ساعت خواب شرمان لاکپشت. هنوز وقتی می رم جزوه ای رو که در حالت stand by تو دفترم خط خطی کردم می بينم، در کف غليظی فرو می رم.


٭ لای سبزه های من کپک زده. اين ديگه اساسا غير قابل قبوله. لعنت بر ...


........................................................................................

Wednesday, March 20, 2002

٭ ياد پوست هميشه لطيف صورت مامانم افتادم. ياد ابروهای باريکش. اگه برم خونه ببينم يه چروک رو صورتش اضافه شده چی ؟



٭ بالاخره رسيد. مبارک باشه.


٭ سلام صبح به خير . روز مصدقتون مبارک. وقتی نمونده، من يه کم هولم. تو چی ؟


........................................................................................

Tuesday, March 19, 2002

٭ هر کی هر چی می خواد بگه بگه، ولی من اين شمس رو «دوست» دارم.


٭ حوصله ندارم که اينحا شصتاد بار واستون آرزوی سال خوش بکنم و تبريک عيد بگم، اما امشب که دارم تخم مرغهام رو رنگ می کنم سعی می کنم آرزوهام رو بکنم. حتی اگر شما هم اينجا بوديد چيزی نمی شنيديد. در سکوت آرزو می کنم...



........................................................................................

Monday, March 18, 2002

٭

Reality is an illusion that occurs due to the lack of alcohol.

Beauty lies in the hands of the beerholder.

Work is the curse of the drinking classes. Oscar Wilde

When I read about the evils of drinking, I gave up reading. Henny Youngman

24 hours in a day, 24 beers in a case. Coincidence?

Life is too short to drink cheap beer.

One more drink and I'd be under the host. Dorothy Parker

Without question, the greatest invention in the history of mankind is beer.Oh,I grant you that the wheel was also a fine invention, but the wheel does notgo nearly as well with pizza. Dave Barry's Bad Habits, Dave Barry

Not all chemicals are bad. Without chemicals such as hydrogen and oxygen, for example, there would be no way to make water, a vital ingredient in beer. Dave Barry

The problem with the world is that everyone is a few drinks behind. Humphrey Bogart

Friends don't let friends drink Light Beer.

Why is American beer served cold? So you can tell it from urine. David Moulton

A drink a day keeps the shrink (psychiatrist) away. Edward Abbey

People who drink light "beer" don't like the taste of beer; they just like to pee a lot. Capital Brewery, Middleton, WI




٭ يادداشت بفرماييد ۲:۵۵ مرغ رو گذاشتم تو فر. ۴۰ دقيقه ديگه يادم بيارين که درش بيارم...


٭ اول بايد از دو تا ايميل دلگرم کننده اميد تشکر کنم و بعد يه کم توضيح بدم که چی تو کله ام می گذره. من دنبال کلمه های انگليسی هستم که معادل فارسی ندارن. نه به اين خاطر که اون مفهوم تو زبان فارسی نيست : مثلا به کلمه sun porch يا credit history يا shopping rebate کاری ندارم. ما معادل مستقيمی واسه اين کلمات نداريم چون تو ايران با اين مفاهيم سر و کاری نداريم. اما از اون وريشو در نظر بگيرين. کلمه «خلوت» تو انگليسی معادل مستقيم نداره. تعريف اين کلمه واسه انگليسی زبان خيلی ساده است. کافی بهش بگی متضاد شلوغ. می فهمه ولی کلمه ساده و دم دستی واسه اش نداره. بعضی از اين کلمه ها رو هم می تونيم با کمی توضيح به مخاطب بفهمونيم. خلاصه من می خوام يه مشت از اين کلمه ها رو تو انگليسی پيدا کنم و رديف کنم. شايد ده تا هم نتونم پيدا کنم ولی Let's give it a shot . راستی بهار دمت گرم. بيا.


٭ اومدم در زمينه کنتور کمی تحقيقات به عمل بيارم، رفتم تو صفحه کنتور کـــــــتابدار (لازمه لينک بدم ؟) ديدم يه بابايی از ايسلند اين صفحه رو می خونه. ايهالناس ! من حاضرم دو شبانه روز تمـــام لب به هيــــــــچ گونه نوشيدنی الکلی نزنم ولی با اين ايرانی که تو ايسلند به سر می بره آشنا بشم. حالا ويزيتورهای خودم از مکزيک و اسپانيا به کنار.


٭ مُردم. يکی بياد اين ورقه های منو صحيح کنه. کمـــــــــــــــــــک. شب شراب و بامداد خمار...


٭ ای بابا عجب گيری افتاديم از دست تکنولوژی ها‌ ! می گن صفحه ات خرابه درستش کن. ای بابا من که اصلا بهش دست نزدم که خراب بشه، تازه همون اولش هم که گفتم من از کامپيوتر مامپيوتر چيزی حاليم نيست. حالا چگونه خاکی را بر سر خويش فرو بنشانم ؟


........................................................................................

Sunday, March 17, 2002

٭ می خوام يه ليست از کلمه های انگليسی که به نظر من «معادل» فارسی ندارن درست کنم. کسی علاقمند هست ؟ نيست ؟ هست ؟ ( راستی الان يه ريزه شک ورم داشت که علاقه مند يا علاقمند ؟!‌)



........................................................................................

Sunday, March 10, 2002

٭
دو چيز انده برد از خاطر تنگ...



٭
دوباره سلام. يوگی ۲۰ دقيقه ديگه می رسه. الان به موبايلش زنگ زدم. خلاصه يه هفته ای که نيستم به گلدون من آب بدين. با هم مهربون باشين و مواظب هم باشين. خوش باشين. خداحافظ. خداحافـــــظ.


٭
دوباره Bonjour. دو ساعت و ربع ديگه يوگی می رسه اينجا. اين خرت و پرتها و جعبه های ويسکی رو بذاريم تو کشتيش ديگه راه افتاديم. راستی، ديدين اسم تی شرت آوردم چی شد ؟ هوا بهش بر خورد، چه جورم. الان داره مثل اسب، برف می آد. لعنت بر شيطون.



........................................................................................

Saturday, March 09, 2002

٭
Straight Story (من اينو واسه ملوان زبل اينجوری ترجمه کردم : داستان راستان. اونم حال کرد.) رو ديدم. گريه کردم. مثل هميشه. دلم واسه داداشم تنگ شد...


٭ آقا کسی هست که فيلم پی (Pi) رو ديده باشه و خوشش اومده باشه ؟ اگر هست لطفا به من بگين چرا خوشتون اومده. يه نظر من که از اين «علم بازی» های کليشه ای بود. به علاوه خسته کننده و بی ريخت هم بود. ها ؟


٭
اظهار نظر کاپيتان هادوکی :

از وقتی وبلاگ پينک فلويديش اومد، وبلاگ خورشيد خانم افت کرده. شايد يه جوری دارن با هم حرف می زنن و ديگه با ما کمتر حرف می زنن(می زنه). شايد حضور اين رفيق شفيق وبلاگ خورشيدو از اون حالت شخصيش در آورده. نمی دونم.


٭ شعار هفته :

واه واه چه همه وبلاگ! کی می ره اين همه راه ؟


٭
شانس آوردم تو اين مدت آدم رو در واسی داری به قصر نيومده بود. نماينده شرکت بيمه هم که از خودمونه. يه گوشه رو زمين قهوه ريخته بود، يه گوشه چای، يه گوشه روغن، يه ور رب گوجه فرنگی. امروز صبح کف قصر رو جارو کردم و بعد mop کشيدم. اوه. سه سال پير شدم. شده عين دسته گل. ايول. فقط نمی فهمم رو اين ميز من چرا هيچ وقت مرتب نمي شه.
فردا راه می افتم. يوگی الان تو راهه.


........................................................................................

Friday, March 08, 2002

٭

دارم با چای «بيگانه» می شم. نه که چای نخورم ها. چرا هر روز هم می خورم ولی ديگه چای نيست. يه چيز غريبه شده. يه چيز عجيب. يکی نيس بگه آخه ننت قهوه خور بود يا بابات. تو رو خدا می بينی...



٭ شعر :

چو می بينی که نابينا و چاه است، بپر برو هنديکمتو بيار.




٭ از وبلاگم دور شدم. می فهمين چی می گم ؟


٭
کوچه من شيکترين کوچه اين شهر نيست. خوشگلترين ماشينای اين شهر مال مردم کوچه من نيست. تو کوچه من دو سه تا زوج interracial زندگی می کنن. کوچه من زيباست.



٭
هوا يهو بيست درجه گرم شد. همه با تی شرت ريخته بودن بيرون. تو زمستون، تو اين شهر سرد تی شرت پوشيدن خيلی حال می ده. کافه ها صندلی گذاشته بودن تو پياده رو. عصری هم ملت اومدن تو ايوونا بساط باربکيو و گريل رو راه انداختن. آدم اگه سرما رو لمس نکنه چه جوری قدر بهارو می فهمه ؟



٭

موضوع انشا :

رابطه گرم شدن هوا با هورمونهای بدن را توضيح دهيد.




........................................................................................

Thursday, March 07, 2002

٭
من دارم می رم سفر. از اينجا با کشتی پرنده (يو گی و دوستان (.Yogi et al)) مي رم بوستون، از اونجا با کشتی کارابوجان راه می افتيم می ريم هاليفاکس. امسال کنفرانس سالانه انجمن دريا نوردان ضد الکل(Sober Sailors Society) اونجا برگزار می شه. من يه مقاله دارم که بايد اونجا ارائه کنم و الان هم از فکر ديدن اون همه دريانورد کلی ذوق زده ام. خلاصه اين چند روز گرفتار رديف کردن مقدمات سفر بودم. الان هم يه وانت کرايه کردم، دارم می رم اين مغازه عرق فروشی Tommy's Liquor Store يه خورده نوشيدنی واسه تو راه بگيرم. هوا سرده و راه طولانی. تا قبل از سفر باز هم براتون می نويسم. فعلا بادبانها رو بکشيد.




........................................................................................

Monday, March 04, 2002

٭

ب ۵۲ ! چند تا بمب انداختی ؟
موتزارت ! چند تا نت نوشتی‌ ؟
مارلبرو چند تا سيگار فروختی ؟
خانم معلم ! چند تا مشق گفتی‌ ؟
سيتيزن ! چند تا تيک زدی ؟
کوکا کولا ! چند تا آروغ زدی ؟
همشهری ! چند تا آگهی گرفتی ؟
بابايی ! دندونتا مسواک زدی‌ ؟




........................................................................................

Home