کاپيتان هادوک و هيچی




Tuesday, January 22, 2002

٭


چند دقيقه پيش قسمتهايی از نوار ويديويی که در لندن برای روزنامه نگاران پخش شده و مأموران امنيتی ايران رو در حال شکنجه شدن برای اعتراف به قتلهای زنجيره ای و همکاری با اسراييل نشون مي ده روی راديو بی بی سی شنيدم. روحم جر خورد. اگر شما هم شنيده باشين شايد بفهمين چی می گم. من اصولا در فهميدن اهميت مسايل خيلي کندم. مثلا وقتي اولين بار خبر حملات سپتامبر رو شنيدم اصلا نفهميدم قصيه چيه و فکر می کنم هنوز هم اهميت واقعی اين وقايع رو درک نکردم. در مورد خبر انتشار اين فيلمها هم احساس می کنم بعدا بر کند بودن خودم دوباره صحه خواهم گذاشت.




وبلاگهای نويسنده های داخل ايران رو می خوندم و ديدم آب و هوا شديدا کتابی شده. از کتابدار عزير به خاطر سعی در ترسيم فضای ادبيات مکتوب فارسي متشکرم. ای کاش اون موقع که من ايران بودم اين وبلاگ موجود بود. اميدوارم بقيه هم در با سواد کردن من بکوشن.




يه کلوم هم واسه گل روی جواد : يادمه که برخورد با جوادهای اصيل، اون راننده تاکسيهايي که نوار جوادی عصاريشون به راه بود و تو ماشينشون نقطه ای باقی نمونده بود که ازش چيزی آويزون نکرده باشن، احساس بدی به من دست نمی داد، حتی بعضی وقتا از اينکه يکی ديگه رو می بينم که شبيه من نيست کيف می کردم. احساس بد وقتی بهم دست می داد که آدمايی رو می ديدم که يه جورايی اين وسط بودن. توضيحش خيلی سخته. بی خيال.





"I...miss...you. But I haven't met you........yet."


........................................................................................

Home