کاپيتان هادوک و هيچی |
Friday, February 01, 2002
٭
........................................................................................دخترها ! سرما نخورين. ---------------------------------- درررررررررررررررررينگ، درررررررررررررررررينگ، درررررررررررررررررينگ - الو ؟ - پروفسور تورنسل از کنفرانس بين المللی ماشين دائمی پشت خط هستن. - الو، خانم... - سلام هادوک، من تورنسل هستم. چطوری پيرمرد؟ راستش بين دو تا سمينار داشتم رو اينترنت گردش می کردم. شرط می بندم اسم اينترنت به گوشت نخورده. مهم نيست. اختراع تلويزيون رنگی من که يادته، ايده اصلی همونه. بگذريم. داشتم گردش می کردم که به يه صفحه ای بر خوردم به اسم کاپيتان هادوک و نمی دونم چی چی. داری گوش می دی ؟ - تو هنوز نمی فهمی که وقتی اونجا صبحه، اينجا نصفه شبه ؟ - نه مثل شمع نيست. آره می گفتم. يه يارويی شروع کرده با اسم و مشخصات تو رو اينترنت يادداشتهای شخصی می نويسه. - اون خود منم، کله پوک. - بالتوک نه، هادوک. يعنی دقيقا اسم خودت. من چند بار چک کردم که مطمئن بشم. ها، دوک. - خاک بر سرم. - می دونم شوکه شدی. هر کسی بود تعجب می کرد. به هر صورت می خواستم تو اين قضيه رو بدونی. چون بالاخره طرف داره با اسم تو می نويسه، نه من. يه وقت ديدی برات درد سر ساز شد. شايد هم قصد کلاشی داشته باشه. خلاصه حواستو جمع کن. - مرده شورتو ببرن. - اوه، حرفشم نزن. قابلی نداشت. هر کی بود اين کارو می کرد. يعنی می خوام بگم وظيفه ام بود. من بايد برم به سخنرانی بعدی برسم. فعلا خداحافظ. - ... ------------------------------------- اين حرفای بابای ژينا راجع به خوشبختی تامل برانگيز بود. ------------------------------------- - دو مورد از مواردی رو که انده می برن از خاطر تنگ نام ببرين. - ..... - راهنمايی می کنم، صدای خوشی دارن. - ..... - متاسفم. وقت شما به پايان رسيد. می ريم به قسمت بعدی برنامه. ------------------------------------- آرزو کردم برگردد برگشت دسته کليدش را برداشت و رفت. ------------------------------------- امروز صبح رفتم اسکيت. وارد سالن که شدم ديدم ای دل غافل همه دارن در جهت بر عکس هميشه اسکيت می کنن. تا نزديک يخ شدم، يه مرد مسنی که يه جورايی مبصر بود اومد جلو گفت اگه براتون سخته بگم همه در اون جهت اسکيت کنن. منم گفتم راستش اون وری برای من راحتتره. اون هم دستور تغيير جهت رو صادر کرد. بابا مرام تو رو عشق است. پای راستم ضعيفه. يعنی در واقع شبکه عصبی ای که مسؤول کنترل پای راستمه هنوز کار داره تا راه بيفته. ولی خوب، ترشی نمی خورم. -------------------------------------- You can reach, but you can't grab it نوشته شده در ساعت 11:35 PM توسط سید خراسانی
|