کاپيتان هادوک و هيچی




Saturday, March 09, 2002

٭
شانس آوردم تو اين مدت آدم رو در واسی داری به قصر نيومده بود. نماينده شرکت بيمه هم که از خودمونه. يه گوشه رو زمين قهوه ريخته بود، يه گوشه چای، يه گوشه روغن، يه ور رب گوجه فرنگی. امروز صبح کف قصر رو جارو کردم و بعد mop کشيدم. اوه. سه سال پير شدم. شده عين دسته گل. ايول. فقط نمی فهمم رو اين ميز من چرا هيچ وقت مرتب نمي شه.
فردا راه می افتم. يوگی الان تو راهه.


........................................................................................

Home