کاپيتان هادوک و هيچی |
Friday, April 05, 2002
٭
........................................................................................۱) از پول تاکسی دادن پدرم در اومده بود. امروز بالاخره خودمو راضی کردم و ماشين يکی از همکلاسيها رو قرض کردم. بنده خدا اومد در خونه دنبالم، من هم رسوندمش خونه اش و ماشينو بردم. ۲) رفتم دندونپزشک، پيش آزيتا خانوم گل. فعلا کار اين دندون تموم شد ولی بايد چند ماه ديگه واسش روکش بذاره و گرنه ممکنه بشکنه. اما بحث شيرين دستمزد : به جای ۷۵۰ دلار که دستمزد در حالت معموليه بهم تخفيف دانشجويی داد و شد ۳۰۰ دلار و قراره در چهار ماه ، هر ماه ۷۵ دلار بدم. خلاصه آخر عمری افتاديم به قسط دندون دادن. ولی خدا پدر و مادرشو بيامرزه و بچه هاشو واسش نگه داره، دمش هم گرم. نتيجه اخلاقی : بيمه دندون رو بگيرين، از دندوناتون خوب مراقبت کنيد. جدی می گم. ۳) بعد به عنوان جايزه خودم که پسر خوبی بودم و جيغ نزدم و اين قدر هم درد جسمی و مالی کشيدم، و در راستای نمونه سازی بهشت روی زمين، از مطب که در اومدم يه راست رفتم اسباب بازی فروشی ! يه دونه scrabble و يه دونه domino خريدم. بچه ها بياين بازی کنيم. ۴) از اونجا رفتم بقالی و خوردنی خريدم، منجمله پنير بـــــــــــــــــز. ۵) الان Mark زنگ زد که شب بريم Panic Room رو ببينيم و بعدش هم بريم يه باری چيزی. ۶) اين عکسی که خير سرم اين زير نصب کردم، گمونم چسبش شل بوده، معلوم نيست کجا افتاده، خاک بر سر. حالا برم ببينم سر در می آرم چی کارش بايد بکنم يا نه. ۷) امروز ماهيهام تلفات نداشتن. همگی بکوبين به تخته. ۸) يکی بياد فريزر منو خالی کنه. اينا رو چه جوری اون تو جا کنم ؟ :( نوشته شده در ساعت 3:42 PM توسط سید خراسانی
|