| کاپيتان هادوک و هيچی |
|
Saturday, April 20, 2002
٭
........................................................................................حدسم درست از آب در اومد، از آب در اومد، يه نگاه اين ور و اون ور کرد، حوله اشو ور داشت، رفت رو چمنا رو به آفتاب دراز کشيد و چشاشو بست. نوشته شده در ساعت 3:18 PM توسط سید خراسانی
|