کاپيتان هادوک و هيچی




Saturday, August 31, 2002

٭
من مست و تو ديوانه. گمونم بهتره يه تاکسی بگيريم.




........................................................................................

Friday, August 30, 2002

٭

اين يه دونه آهنگ به گمون من از دستش در رفته و موسيقيش هم خوب از کار در اومده. اگه لازم به توضيحه بگم که اين شعر به صورت ironic تهيه شده :


Tori Amos - Happy Workers



٭


- I hear you've got a butterfly in your stomach.
- It's a giraffe. A big one.




٭
يه بعد از ظهر تابستونی يه ساختمون دو طبقه آجری قرمز با سقف شيروونی کنار ريل قطار دو طرفش گندمزار تو جنوب ايتاليا. سر يه ميز داريم قهوه می خوريم و می گيم : « عجب آدمای ايتاليايی ای‌ !‌ »




........................................................................................

Thursday, August 29, 2002

........................................................................................

Wednesday, August 28, 2002

٭


- we could be heroes, just for one day.
- how about a week ?




٭
اشتباه نکنيد. اينها اعتقادات من نيست. اينها عدم اعتقاد من به عقايد شماست. همين.




٭


i saw this guy biking around with his cute doggie dozing in the basket in front of the bike. made my day.




٭


"... the last gulf war cost eighty billion dollars. The bill for the next war is not going to be as low as that."




........................................................................................

Tuesday, August 27, 2002

٭


gibber v. to utter or speak rapidly, inarticulately and usually unitelligibly
syn. chatter, babble, gabble, jabble
idiom run off at the mouth





٭
زرافه يه پيام داد :‌
« کاپيتان ! چند روزه به من گير دادی. حالا من هيچی نمی‌ گم ديگه روتو زياد نکن.»




........................................................................................

Monday, August 26, 2002

٭
آقا از اين ليوانای سه بار مصرف دارين ؟




٭


(this actually happened)

Me : Not that I'm tired or anything, I'm just not in the mood to work.
She : You should take a divergence.
Me : My whole life is a big divergence.




........................................................................................

Sunday, August 25, 2002

٭


sunday bloody sunday, sunday
bloody sunday, sunday bloody
sunday, sunday bloody sunday,
sunday bloody sunday, sunday
bloody sunday, sunday bloody
sunday, sunday bloody sunday




٭
زرافه ! اين شيشه های طبقه دوم رو من نمی تونم، يه دستی می رسونی ؟




٭


"everytime I heard from him, he was up to something new."




........................................................................................

Saturday, August 24, 2002

٭


you are the real thing.
even better than the real thing.






٭
خواهش می کنم از يه حدی که علاقتون بيشتر شد صاف بگين من عاشقم و ديگه objective نيستم، وقت ما رو هم تلف نکنيد.




........................................................................................

Friday, August 23, 2002

٭


- doesn't make no sense to me.
- you gotta be irish for that.




٭
merde . باز اين توالت گرفت. زرافه، تو ايده ای نداری ؟




٭

- Buddy! you are always trying to be nice and that's not nice.




........................................................................................

Thursday, August 22, 2002

٭
زرافه ! ديدم برگای اين درختای تو حياط يه ذره خلوت شدن. خواهش می کنم رعايت کن.




........................................................................................

Wednesday, August 21, 2002

٭
زرافه ! بيا اينجا کنار نردبون يه بوس به عمو بده ببينم.




٭
يهو دلم خواست.
کاش می شد آدم بره تو Kaza «ساعت خوش» و «۳۹» دانلود کنه. کسی ويديوشو نداره ؟




........................................................................................

Tuesday, August 20, 2002

٭
زرافه معمولا يه تصوير کلی از اوضاع داره.




٭ من هم می گم :

wake up
and
smell
the
cof
fe
e



........................................................................................

Monday, August 19, 2002

٭

(well, i'm influenced or something. courtesy to eminem, here it goes: )


- you know what ? i have some skeletons in my closet.
- oh yeah ? me too.



٭
۱۷ نفر به من ايميل زدن و گفت دوستان يا بستگانشون سر اون کد ديروزی مردن. من که گفته بودم که بی خيال شن.




٭
- ای روشنی افق
- آها ؟
- بخواب تو جوب.




........................................................................................

Sunday, August 18, 2002

٭

This is a personal secret code. Anybody trying to decipher it will die instantly.

iestl patier. ccaest. ctaineem. smaeur sdima.





........................................................................................

Saturday, August 17, 2002

٭
- راستی شنيدی آبجو سازی Pilsner در نزديکی پراگ تو اين سيل جديد از بين رفت ؟
(يه جوابش می تونه اين باشه : )
- How does that affect your life ?




٭
ايده :


طرح مالکيت زمانی (time sharing) رو که حتما شنيدين. حالا طرح من اينه :
parenthood time sharing . مثلا فکر کنيد سه شنبه ساعت هفت عصر زنگ خونتون رو بزنن و يه دختر يا پسر کوچولوی ناز مامانی سه ساله رو بذارن تو بغلتون، شما سه ساعت باهش بازی کنين و حرف بزنين ( آخ !) بعد ساعت ده شب همچين که بچه خوابش گرفت بيان تحويل بگيرن، بره تا هفته بعد. شما هم آخر ماه يه چک به يه جايی پست کنيد. از اين بهتر چی می خواين ؟




٭
- دو کيلو ماری جوانا خريدم. چی کار کنيم باهش ؟
- کوکو سبزی چطوره ؟




٭
خوب جمعه بود، ننوشتم ديگه.




........................................................................................

Thursday, August 15, 2002

٭

thinking about your bills, your ex, your deadlines...





٭
می خوام يه دونه از اون جا سوييچيهای آبی cranberries بخرم که يه جا واسه يه دونه کاندوم داره. خيلی نازه.






٭
يکی بگه همين دکمه scroll lock رو واسه چی گذاشتن اينجا. نه آخه واسه چی ؟




٭

there's no one who can use the f-word like alanis morrissette does.



٭
يکی ديگه (ورژن خرسی)‌ :

ما عسل را بنگريم و جام را.




........................................................................................

Wednesday, August 14, 2002

٭
- تيريپ چيه ؟
- تيريپ سبزيجات آب پز، غذاهای سالم.




٭

Seekers,

I'd misspelled the name of the artist. It's Keith Jarrett with double t. sorry about that.

H.



٭

A coffee maker
Coffee
Coffee maker filters
Coffee-mate
(not to mention the labor)

...just to drink coffee ?



........................................................................................

Tuesday, August 13, 2002

٭
شکايتشو از زندگی هيچ وقت توی مغزش جمله بندی نکرد. چون اگه می کرد بعد از اون زندگی خيلی تلخ‌ مي شد.




٭ دانلود بفرماييد :
Keith Jarrett : All the things you are


فقط با صدای خيـــــــــــــلی بلند گوش کنيد.




٭
- پس کی اينا رو می نويسی ؟
- سوت...سوت...سوت...
- می گم کی ؟
- سر سه سوت ديگه.




٭
- صدای تلق تلق ناخنای بلند روی کيبورد رو دوست دارم.
- آه. پدر من در می آد تا چار تا کلمه تايپ کنم، اين می گه خوشم می‌ آد.




........................................................................................

Monday, August 12, 2002

٭
امروز يکی از استادام می گفت وقتی من به اقوامم می گم که من صبحها از خونه می آم بيرون، می آم اينجا، هشت ساعت فکر می کنم و بعد از ظهر خسته و کوفته می رم خونه، باورشون نمی شه.




........................................................................................

Sunday, August 11, 2002

٭
اميدواريم چون نااميدی غير قابل تحمله.




٭
چند قدم می تونی با چشمای بسته راه بری ؟ بشمر.




........................................................................................

Saturday, August 10, 2002

٭

You should always keep track of pseudo-ziyan.



٭
ديشب فستيوال خواب داشتم. چند تا کار تجربی ارائه شده بود که بد نبودن. استعدادهای جوان.




٭ می گه که :


"The guy I thought was nice, but too boring (when I was younger) is the guy I'd kill to have today. He's loyal, he's sweet, he's a wonderful father/husband, has a beautiful home, his own business. I craved excitement when I was younger, but now I am older, wiser (??) and more settled, and what was boring to me then is perfect for me now.

I wanted a party animal when I was young, now I want a stable, mature individual."


نظری، ‌چيزی ؟



........................................................................................

Friday, August 09, 2002

٭ خواب ديدم توی يه قصر تو کاليفرنيا مهمون بودم و يک گروه experimental jazz فقط واسه من اجرا می کرد و من يه کنترل دستم بود که می تونستم بزنم آهنگ بعدی يا قبلی. يه زنگ تلفن ناگهانی منو از خواب بيدار کرد.




٭

Phd defense celebration with non-alcoholic champagne! This truly, deeply, madly sucks.



........................................................................................

Thursday, August 08, 2002

٭
- تو واسه دختر از موی کوتاه خوشت می آد يا موی بلند ؟
- من از اون دختری که به موها چسبيده خوشم می آد.




........................................................................................

Wednesday, August 07, 2002

٭
آگهی :

به تعدادی بازديد کننده واجدالشرايط با لباس رسمی و عطر و ادکلن نيارمنديم. نشانی از اين طرف.




٭

"...a town where the only place to go crazy is inside."




٭

گاهی وقتی که يکی داره در مورد يه چيز بی ربط خيلی ذرت پرت می کنه، می تونين صاف بهش بگين :

"How does that affect your life ?"




........................................................................................

Tuesday, August 06, 2002

٭
يه صورت مبهم هی می آد تو ذهنت، يه صورت محو، ناواضح ،بدون اين که هيچ تصوير آشنايی دور و ورش باشه تا بتونی اينو از طريق اون شناسايی کنی. هی می خوای بگيريش، نمی شه. هی می گی دفعه ديگه که اومد می گيرمش. بار می آد اما هيچ چنگکی بهش کارگر نيست. سر می خوره از ذهنت می ره بيرون. شايدم يه روزی ديگه نيومد و تو هم يادت رفت. حتی نخی نيست که خاطره حضور اين صورت مبهم رو به يه گوشه حافظه ات ببندی.


گاهی يه فکر، يه ايده هم مثل اون صورت محوه، که سر می خوره و می ره و هيچ وقت نمی فهمی چی بود. بعد يه روز داری يه کتابی می خونی يا وسط يه جمعی نشستی، يه کلمه، عبارت يا جمله می شنوی بعد يهو می خوای بلند شی داد بزنی :‌ «همينه ! همينه ! گرفتمش. » و با قلاب اين کلمات يقه اون فکر گريزون رو می گيری.


دو سه بار تازگيها اين طوری شدم. يکيش بعد از خوندن اين جمله بود : and they never looked back. يه بار ديگه ياد آوری اين کلمه بود : implode.




........................................................................................

Monday, August 05, 2002

........................................................................................

Sunday, August 04, 2002

٭

Some movies are so touching that when you step out of the theater you can't even say "Wow !".


Anyway, tonight I'm gonna watch The Believer.

All I know is that this has been a very controversial one. It's about a young Jew who becomes an anti-Semite. Let's see what's cooking for me tonight Keep your fingers crossed.



من چرا فارسی فراموشم کرده ؟




........................................................................................

Friday, August 02, 2002

........................................................................................

Thursday, August 01, 2002

٭


i hate it when :

1) you click on the print button once and then you don't hear the printer react, so you think maybe you haven't clicked properly, you click again, but when you go to pick it up, you see two copies of the same paper.

2) you print a nine-page article. you pick up the printed stuff from the printer and you staple them together. after a minute there comes two more pages out of the printer. you had only stapled the first seven pages !

technology sucks.



........................................................................................

Home