کاپيتان هادوک و هيچی




Wednesday, December 24, 2003

........................................................................................

Monday, December 15, 2003

٭ به رد پای نفر قبلی توی برف گير نده. هر جور دلش خواسته راه رفته به تو هم ربطی نداره.




........................................................................................

Sunday, November 23, 2003

٭ کاپيتان هادوک وارد جريانات سياسی شده، نگاهی به چپ و نگاهی به راست می اندازد. او برنامه های سياسيون راستگرا را مبنی بر آزادی بی بند و بار بازار، حذف تأمين اجتماعی و بيمه های درمانی برای قشر آسيب پذير، کاهش ماليتها و کاستن از خدمات دولت را در نهايت فقط از برای تأمين موذيانه منافع طبقه خرپول می يابد و مشمئز می شود. پس از اشمئزاز، او گوش خود را بر روی استدلالهای ريز و درشت راستيون می بندد.

از سوی ديگر، شعارهای آرمان گرايانه چپ گرايان از بابت تعهد دولت به تأمين حداقلهای زندگی برای همه، کوبيدن بر دهان چپاولگران و تسلی دولت بر کليه امور عام المنفعه را آرمان گرايانه و بالطبع جذاب می يابد. خلق و خوی شورشگر، احساساتی و عصبانی وی، ناخودآگاه او را به ميان امواج خشمگين جنبش چپ می اندازد و از سيل چپ گرايان، کمونيستها را که پرخاشگرتر و عصبانی تر از سايرين هستند بر می گزيند و در صف نخست آنان جای می گيرد.

کاپيتان کمونيست می شود.




........................................................................................

Thursday, November 20, 2003

٭ روز شنبه ۲۲ نوامبر چهلمين سالگرد شهادت سيد رؤسای جمهور اتازونی، جفک، است. روح رابرتشون شاد باد.




٭ چگونه است که غرش سرسام آور شيهه کمونيسم را نشنيده می گيريد ؟




........................................................................................

Tuesday, November 18, 2003

٭ ترشحات کمونيسم را بر لباسهای زير خود نمی يابيد ؟




٭ - برای تولدش بايد يه چيزی بهتر از کاتالوگ محصولات لگو می فرستادی.
- آره، شايد حق با توئه.




........................................................................................

Saturday, November 15, 2003

٭ و آيا قلقلک کمونيسم را در هوای اطراف خود حس نمی کنيد ؟




٭ تصور کنيد که زمينی به دست شما برسه و بخواهيد آبادش کنيد. توی زمين يه قسمتهايی سنگلاخی و يه دونه مرداب بوگندو هم دست بر قضا باشه. چه می کنيد ؟ آيا می تونيد مرداب و زمينهای سنگلاخی رو «منحل» اعلام کنيد ؟ يا مجبوريد وجود اونا رو بپذيرين و يه فکری براشون برداريد ؟

چون من خيلی فکر می کنم که بعد از اينکه آخوندها رفتن تکليف چيه، چه خواهد شد و چه بايد کرد؛ به اين فکر می کردم که با موجوداتی از قبيل بنياد مستضعفان، آستان قدس، سپاه و کميته امداد و امثالهم چه بايد کرد. ديدم که عوض شدن رژيم و منحل اعلام کردن اينها مثل به ارث بردن اون زمين و منحل اعلام کردن باتلاقها و سنگلاخها می مونه. صورت مسأله رو که نمی شه پاک کرد و خيال خود را راحت. بايد قدم به قدم به حل مسأله پرداخت. بايد تدريجا تکليف اون همه کارمند، اون همه خانواده که به حقوقی که از اينجاها می گيرن وابسته ان، اون همه دارایي و دم و دستگاه رو معلوم کرد. اين که آدم شب بخوابه و صبح بگه بنياد مستضعفان رو منحل اعلام می کنم بچه بازی ای بيش نيست.




........................................................................................

Monday, November 10, 2003

٭ برنامه های آينده :
* مطلبی دارم که بی ربط به بنياد مستضعفان نيست.
* گرايشات چپ و کمونيستی هم در هوا موج می زند. (دريا نيز موج است.)




........................................................................................

Sunday, November 09, 2003

٭ به نظر می آيد که همه راهها به گوگل ختم می شود. هوشيار باشيد ای عزيزان.




........................................................................................

Friday, October 24, 2003

٭

in the mayhem of the day...
thou shall retreat to the bazroom

13:42



........................................................................................

Sunday, October 19, 2003

٭ بسم رب الشهدا و الصديقين

به اطلاع خواهران و برادران مسلمان می رساند که مجلس عزاداری باشکوهی به تاريخ ۲ رمضان (۲۸ اکت) در شهرک فرشتگان در مدرسه علميه يو سی ال ای و به تاريخ ۳ رمضان (۲۹ اکت) در امامزاده فرانسيسکو، حسينيه بيمبوز سيصدو شصت و پنج و در تاريخ ۶ رممضان (اول نوامب) در شهرک بروکلين مسجد امامزاده ان برگزار می شود. در آن شبهای عزيز سيد مارتين ژاک،حاج آقا ادرين هيوج و برادر ادرين استاوت به مداحی اهل بيت و شرح مصيبت ائمه اطهار خواهند پرداخت. با شرکت خود از اين فيض عظيم بهره مند شويد.




........................................................................................

Wednesday, October 15, 2003

٭

- I'm presently surprised.
- You mean pleasantly !



........................................................................................

Tuesday, October 14, 2003

٭ امشب يه دوست ايرانی تو آمريکا يه حرفای ناجوری نسبت به يه چند تا دوست ديگه ايرانی - که من از دوستی اين گروه خوشحال بودم - که تا فيها خالدون من سوخت. فهميدم ديگر دوستی بين اينها ممکن نيست. باز اين قصه غمگين تکرار شد. باز...




........................................................................................

Saturday, October 11, 2003

٭ نشريه فوق العاده معتبر علمی پژوهشی در يک نظر سنجی يواشکی از خوانندگان گراميش بپرسه که : بين خودمون باشه ترجيح می دين که روی جلد مجله عکس يک هلوی نيمه عريان رو ببينين يا طرح سه بعدی ملکول فلان و عکس صد هزار بار بزرگتر شده باکتری روده خرزهره زير ميکروبکس ابر نوری ؟
و نه چندان در کمال حيرت خوانندگان متفق القول بگن همون اولی رو.
و از شماره بعد نشريه مذکور از برای رفاه حال خوانندگان گرامی به چاپ عکس همون اولی روی جلد می پردازه. چطوره ؟




٭ بی مسؤليتی و کار امروز را به فردا تا کجا ؟ تا کی بايد صبر کنيم تا آمار دقيقی به دست بياريم ؟‌ تا کی سؤالاتی به اين درجه از اهميت روی زمين بمونن ؟

- در ده سال‌ اخير سن تأهل در نهنگها چه تغييری کرده ؟
- پلنگهای جوان اوقات فراغتشون رو چگونه می گذرونن ؟
- چه کسری از خرسهای قطبی در فصل زمستان ولو به طور نامنظم به فعاليت جنسی می پردازن ؟
- جمعيت شامپانزه هايی که فعاليت گوارشی نامنظم دارن چه قدره ؟

و هزاران سؤال بی جواب ديگر که ذهن متفکرين رو به خود مشغول می کنن.




٭ مؤمنان و روزه دارن عزيز، با توجه به ايام عزيزی که در آن به سر می بريم تقاضا داريم از هر گونه نزديکی با محارم به خصوص مادران خود در اماکن متبرکه، خاصه در صحن منور مسجد الحرام جدا خودداری کنند. باشد که در پاداش تقوای خود در سرای آخرت از حوريان زيباروی تمتع بجويند.




٭ فرموديم اين چنين ملبس شوند. باشد که مورد درگاه سختگير fashion police قرار گيرد.




........................................................................................

Friday, October 03, 2003

........................................................................................

Monday, September 29, 2003

٭

imagine this do-not-call list business will be ruled out and the telemarketers get their hands on "that list." it'll be an orgy of telecrap all over the place; i'm telling you.




٭ اينی که در مورد موسيقی سنتی ايرانی دوست ندارم اينه که يکی که می خواد موسيقی دان بشه بايد بره پيش يه استاد اعظم اين قدر رو تخماش بشينه و هی درس بگيره و درس بگيره و درس بگيره و سر تعظيم فرو بياره تا دو تا جوجه از زيرش در آد. بعد می شه موسيقی دان. پس کسخلی شخصی هنرمند چه می شه ؟ نمی شه يه سطل رنگ بدن دستش و يه ديوار سفيد نشونش بدن بگن برو هر گهی می خوای بخوری بخور ؟ آره ؟




........................................................................................

Sunday, September 28, 2003

٭ دل ای دل،
تخم چپم دوزرده است.




........................................................................................

Saturday, September 27, 2003

٭ بارون؛
بارون گه بهارون(*)


(*) قرار دوچرخه سواری داشتيم




........................................................................................

Wednesday, September 24, 2003

........................................................................................

Tuesday, September 23, 2003

........................................................................................

Saturday, September 20, 2003

........................................................................................

Friday, September 19, 2003

٭ اين می خواسته تعطيلاتشونو برن هاوايی ولی زنش رفته بليت رفت و برگشت خريده واسه فلوريدا که ننه بزرگ و بابا بزرگ دختره رو ببينن. بالای هشتاد سال عمرشونه. پيرمرد عملا کره و مادربزرگه چند ثانيه بيشتر حافظه نداره، يه سوال رو صد بار تکرار می کنه. دختره می خواد اين سالای آخر عمرشون هر چه که می شه ننه بابا بزرگه رو ببينه، می خواد هم شوهرش با اينا تا زنده هستن آشنا بشه. پسره پاک حالش گرفته است. نمی خواد تعطيلاتشو بين اين دو تا آدم پير بگذرونه، حرفاشو تو گوش پير مرده داد بزنه و يه سوال ننه بزرگه رو صد بار جواب بده. می گه می خوام بيشتر اون روزا رو برم غواصی که معلومه دختره رو ناراحت خواهد کرد.




٭

i am an animal; then i am a human. i have to be a happy animal to be a good human.



........................................................................................

Thursday, September 18, 2003

........................................................................................

Monday, September 15, 2003

٭ بينندگان محترم اين فيلم به طريقه عجيب و غريب تهيه شده. اگر متوجه نمی شيد، دير وقت هم هست بريد راحت بخوابيد.




........................................................................................

Saturday, September 13, 2003

٭ ای کاش تجربه های روزمره stereotype ها رو نقض می کردن.




٭

Is every uprising followed by a downrising ? It should be. People can't stay up there for too long. Then, how come we hear more about uprisings than downrisings ? Well, maybe uprisings are just sexier.



........................................................................................

Sunday, September 07, 2003

٭ باز هم می گم که سر مسئله ارث دعوا نکنيد چون که پدر عزيزتون مرده و جاش بين ما خيلی خاليه و شما هم با همديگه خواهر و برادر هستيد و اين کارها بده.




٭ اين استعفای عباس از دست عرفات شبيه استعفای بازرگان از دست خمينيه و تشابهات بسياری هست و هر آينه عبرتی است از برای بزازان.




........................................................................................

Wednesday, September 03, 2003

٭


Today, Sep. 03, 2003 :


From 5 to 6 p.m.
Hill will be offered the chance to shower and will trade in his prison jumpsuit for a white, short-sleeved, button-down shirt and dark pants. A prison doctor, the same one who will pronounce Hill dead, will offer him a Valium for his nerves and explain the procedure. Hill will be strapped to a gurney and rolled into the execution chamber.


6 p.m.
Twelve media and 12 official witnesses will be seated in the witness room outside the chamber. No friends or relatives of Hill's victims had arranged to attend by late Tuesday.


Hill will be offered the chance to make a last statement before an anonymous, hooded executioner starts the flow of lethal drugs. Most inmates are rendered unconscious in less than 30 seconds, but it can take more than 15 minutes for the heart to stop beating.




Paul Hill of Florida is sentenced to death for killing a doctor of an abortion clinic and his bodyguard in 1994. In an interview yesterday he said frankly he is certain he will be awarded after death and is looking forward to it.



........................................................................................

Tuesday, August 26, 2003

٭

metamorphosis of a good fella to a full-blown yuppie.
behold .......



........................................................................................

Saturday, August 23, 2003

٭




is you heard of the brothel-based sheep-fucking dark-muttering accordion-playing weird-looking gang of Tiger Lillies ?




........................................................................................

Friday, August 22, 2003

٭

Gsuachi was raped by someone who happened to be HIV positve. How fucked up is that ?



٭

I found this book in library today which I thought was pretty cool, then I thought this book could have been someone's reading assignment and has hated reading it like no one can imagine.



........................................................................................

Sunday, August 10, 2003

٭

خط کون را به خاطر بسپار،
پيکاسو مردنی است.




........................................................................................

Saturday, August 09, 2003

٭ در يک شب نسبتا تاريک بر قلم حضرت دريانوردم جاری شد :

« هر روز بايد دليلی تازه آورد. هر روز بايد صادق ديگری را مجاب کرد. نفس را تشويق کرد. قوسی بر لبها انداخت. دستمالی در جيب فرو کرد. پله ای بالا رفت. پشت دری نفس در سينه حبس کرد. فردايی را انتظار کشيد. ملافه ای را شست. قهوه ای خورد. امروز غم تنهايی بر دل من سنگين است. امروز چشمها مجاب نگريدن نيستند. نفسهايم تند، گلويم خشک. غار کوچکی در دل کوه نهان است. غار بزرگترين خود جای خالی کوهيست. از آفتاب روی فرش بيزارم. خودکار غمگينم می کند. دختر غمگينم می کند، پسر هم. غم و شاديتان برايم يکسان است...»

امشب دگر است : ميهمان
Keith Jarret ،
cranberry juice + raspberry vodka و
A people's history of united states
هستم.
فردا شايد اتفاق است.




........................................................................................

Wednesday, July 30, 2003

٭ - آخه چه جوری دلم بياد بچمو تک و تنها بفرستم ديار غربت ؟
- خانم جان شما هم سخت می گيرين. يه خرده به آينده اون طفل معصوم هم فکر کنيد. طوری نيست که. می ره اونجا علافی می کنه به شما الکی می گه دارم درس می خونم. برا خودش با دخترای اجنبی رو هم می ريزن، کم کم معتاد می شه، دوا فروش می شه، همجنس باز می شه، يکی دو تا خود کشی ناموفق می کنه، آخرشم تو يه درگيری با پليس کشته می شه. اين همه زانوی ماتم بغل کردن نداره که.




٭ بر آنم که در رساله دکتريم فصل کاملی را به آداب طهارت اختصاص بدهم. باشد که مورد قبول درگاه تميزش قرار گيرد.




........................................................................................

Saturday, July 26, 2003

٭

ma'am, how would you feel if your beloved husband kept calling his mistress' name on his death bed. bad, hah ?



........................................................................................

Wednesday, July 16, 2003

........................................................................................

Tuesday, July 15, 2003

٭ ايران به دنبال دو زاری و پنج زاری از برای تلفن، ينگه دنيا به دنبال بيست و پنج قرانی از برای تپاندن در گلوی ماشين رختشور.




٭

Following the events of fall of 2001 (aka nine eleven) and the turmoil and the wars and the arrests and the detentions and in short all the inconvinences, the havoc, disorder, disruption, loss, mayhem, plunder, ravages, ruination, shambles, vandalism, waste, wreck and wreckage; I eventually decided to take some action on my behalf and investigate the whole shebang. Rest assured that the inquieries and ponderings are underway and the public shall be informed of the outcomes before long.

- H.



٭ دقت بفرماييد :
"Maybe the dingo ate your baby."
- Elaine





٭ آقای عباس عبدی، لابد جيگرم برات کباب خواهد شد، اما با همه احترامی که برات قائلم از خوندن نامه ات به علت انتخاب نا مناسب تعداد کلمات معذورم. اونوخ سال نوت هم مبارک. اينا.




٭ مردم در تابستان بيشتر زباله توليد می کنند يا در زمستان ؟ به هر صورت غلط می کنند بيخودی زحمت رفتگران را بيشتر می کنند.




........................................................................................

Saturday, July 12, 2003

٭

"I swore not to write a hate song again, but then I met you..."



........................................................................................

Monday, July 07, 2003

٭ با صدای نسبتا بلندی اعلام می کنم که من با مجازات اعدام مخالفم، حتی برای خامنه ای و رفسنجانی و خلخالی و جنتی و فلاحيان و شريعتمداری و محسنی اژه ای و يزدی و هاشمی شاهرودی و مرتضوی و عسکر اولادی و واعظ طبسی و ساير کثافات روزگار.




٭

have you run into the kind of people who tell you how to "customize" your "personal" computer ?
- why don't you turn off the action sounds ?
- why don't you choose a darker background ?
- you should use large icons, that's the whole point !
- why don't you set your homepage to blank ?
hello ?!



........................................................................................

Tuesday, July 01, 2003

٭

- What's with your eyes ? They're all red.
- I haven't slept enough. Do you wanna sleep with me ?



........................................................................................

Monday, June 30, 2003

٭ گزينه صحيح را انتخاب کنيد :

الف)
ترسم در اين دلهای شب از سينه آهی سر زند
برقی ز دل بيرون جــــــهد، آتش به جايی در زند

ب)
ما را در اين زندان غم من بعد نتوان داشتن
بندی مگر بر پا نهد، قفــــلی مگر بر در زند




........................................................................................

Friday, June 27, 2003

٭ - به بويی اشاره می کنم، سی ثانيه فرصت داريد تا اون رو ايجاد کنيد.
- سخت نباشه.




........................................................................................

Wednesday, June 25, 2003

........................................................................................

Sunday, June 22, 2003

٭ در قهوه خانه صخره سخت بر ما نازل شد :

«چه می دونم چه چيزی تو چنته چوچوله چرب و چيلی چلچله چهچهه زن رو چلچراغ بو چس می ده.»




٭ کاک ساکری خمينی، مادر فاکری خمينی




........................................................................................

Tuesday, June 17, 2003

٭ ديشب به همراه عيسی مسيح برای مشاهده مراسم وحشيانه و چندش آور قربانی کردن ده برده به کافه عيسويون رفتم.




٭ بدين وسيله فيلم Lover's of the Arctic circle را در ژانر coincidence قرار می دهم. باشد که در زمره فيلمهای نيک اين ژانر قرار بگيرد. آمين.




٭
بايد طرحی نو در اندازيم. چگونه ؟ هوم...

الف) چند فقره قتل انجام دهيم. خون به پا کنيم. ديو چو بيرون رود...
ب) صادق هدايت درون را به خواب سپرده به افقهای درخشان خيره شويد...
پ) طبيعی تر زندگی کنيد. از آسانسور به جز برای جابه جايی مبل و پيانو استفاده نکنيد. از پله ها بالا برويد و از پنجره پايين بپريد.
ت) اشطباحات مخطلف مرطکب شويم.
ث) هوم...




٭
ظاهرا تو خواب ديشب اين کار گورکنی را خوش داشته بوده ام.




........................................................................................

Thursday, June 12, 2003

٭
می خوام،
خامنه ای از يبوست بميره، رفسنجانی
از اسهال.

ضمنا اين حکومت که ور افتاد،
عروسک روحانيون محترم رو می سازيم :
جوادی آملی، هويجک ملوس بچه ها رسيد؛
ست کامل شورای نگهبان رسيد؛
بچه ها بشتابيد، کلکسيون روحانيت مبارز خود را کامل کنيد؛
دوستان خود را با عروسک سخنگوی قرائتی سرگرم کنيد...




........................................................................................

Friday, June 06, 2003

٭

For the past two billion years the honorable people of Russia have been trying to go to sleep, but it's impossible. Please be quiet.



٭
کسی که از صبح تا ده شب چهار بار دوش بگيره حسابش با کرام الکاتبينه شايد.




........................................................................................

Tuesday, May 27, 2003

٭
کس شعر تازه محلی رسيد.
دور فلکه شهرداری، جنب جگرکی رسول.




........................................................................................

Friday, May 23, 2003

........................................................................................

Wednesday, May 21, 2003

٭
رابطه ای يافته ام بين لذت چشيدن محبت مادر که از پس بيماری سخت می آيد با مازوخيسم.




........................................................................................

Sunday, May 18, 2003

........................................................................................

Friday, May 16, 2003

٭
به اميد روزی که ديگه مجبور نباشيم موقع به هم زدن گيلاسهای شراب بگيم «نابودی رژيم.»




........................................................................................

Thursday, May 15, 2003

٭
حالا مثلا من يه چيزی تو وبلاگم نوشته بودم.




........................................................................................

Sunday, May 11, 2003

٭

It could all be about finding the right thing to hate.



........................................................................................

Sunday, May 04, 2003

........................................................................................

Saturday, May 03, 2003

٭
پدر سگ. وسط دو تا خواب من تبليغ پخش می کنن. مادر....




........................................................................................

Sunday, April 27, 2003

........................................................................................

Wednesday, April 23, 2003

........................................................................................

Tuesday, April 22, 2003

........................................................................................

Monday, April 21, 2003

٭

We like to be in love because it allows us to feel idealistic about ourselves. The other person ennobles, inspires, redeems. Our lover deserves the most wonderful person alive, and that person is ourselves.



........................................................................................

Sunday, April 20, 2003

٭
به خبری که همينک به ذهنم رسيد توجه فرماييد.




........................................................................................

Friday, April 18, 2003

٭

Perfection is as much appalling as it is appealing.



........................................................................................

Thursday, April 17, 2003

٭

park bench
limousine
let's get out
and strip the queen

-H.



........................................................................................

Sunday, April 13, 2003

٭
قکر کن تو زمستون کنار خيابون به جای لبوی داغ، بيگودی داغ بفروشن. بخری و همونجا داغ داغ بزنی به زلفات. آه.




........................................................................................

Wednesday, April 02, 2003

٭
- حاج آقا ديگه خسته شدن. شما می رسونيشون ؟
- بله، ولی چطوری اومدن ؟
- طی الارض کردن ديگه.
- چرا الان نمی کنن ؟
- می گن دم سحر خطها شلوغه.




........................................................................................

Tuesday, April 01, 2003

٭
خورشيد تابان،
توفان برف،
آسمان صاف،
مجالی برای شگفتی نيست،‌
ميان دو عربده ام.




٭

Why on earth some of us buy toy guns for children ? What's the matter with us ?



........................................................................................

Thursday, March 27, 2003

٭

Why minimalism has to be boring ? Do you think a minimalistic work has to be boring ? do you think ? do you ? do ?



........................................................................................

Saturday, March 22, 2003

٭
تو مرا تنها می کنی در خودم
و من گياهی شده ام.




........................................................................................

Friday, March 21, 2003

٭
انگشتانت را روی شکمش بگذار و به آرامی به طرف بالا حرکت بده. سر راه به دو شخصيت برجسته هنری برخورد خواهی کرد.




........................................................................................

Thursday, March 20, 2003

........................................................................................

Thursday, March 13, 2003

٭ پس در مورد شباهت سلول اسپرم به نوزاد قورباغه چه توضيحی داريد ؟








٭
شير رو کامل می پيچونی. حالا ديگه بايد همه آب از دوش بياد. اما می بينی هنوز يه ذره آب داره از شير پايين می آد. اين رو خوش ندارم.




........................................................................................

Friday, March 07, 2003

٭
- اجازه بديد اينجا بايستم و خودم رو معرفی کنم.
- نه. برو اون ورتر.




........................................................................................

Thursday, March 06, 2003

٭

You could say this to a group of friends at a dinner party (wheather permitting, a barbecue party) :
'If they see this attack is so imminent and unavoidable, why on earth would they want to disarm ?'



........................................................................................

Wednesday, March 05, 2003

٭
- کيه پای تلفن ؟
- يه آقاييه، می گه امام زمانه.
- خوب، چی می خواد ؟
- می گه می خواد قيام کنه و حکومت عدل الهی بر پا کنه. می گه از همه مساعدت می خواد.
- بگو من اجازه نمی دم از اين کارا با مملکت من بکنه. بگو اگه خيلی اصرار داره می تونه بره يه تيکه زمين بخره اون تو هر کار دلش می خواد بکنه. بگو ضمنا سر جدش خون و خونريزی هم راه نندازه که حوصله ندارم.




٭
خانوم جون ميای کلاس مديتيشن قبلش يه دو قولوپ از اون شربت سينه ات بخور. خوب ؟




........................................................................................

Wednesday, February 26, 2003

........................................................................................

Friday, February 21, 2003

٭

Should a war erupt any of these days, imagine how ecstatic people will be in CNN headquarters. I bet they've got crates of champagne lined up for that moment.



........................................................................................

Thursday, February 20, 2003

٭

"The reward for bravery in battle is death.
The reward for bravery in avoiding battle is life."



........................................................................................

Wednesday, February 19, 2003

٭
يارو می ره چار تا هايکو می خونه، ذوق زده می شه، می ياد حال ملتو می گيره.




٭
- می دونی آدم وقتی می شينه رو صندلی بايد به دندون پزشکه اعتماد کنه، راحت باشه.
ـ آره، سکس هم همينه.




٭
فکر می کنم...
بعد از اين همه سال مردم ايران دوباره برگشتن همونجايی که سال ۱۳۵۵ بودن. همه می گن به هر قيمتی شده اين آخوندا برن (اون موقع می گفتن شاه بره.) خيلی غم انگيزه. اين همه سال و دوباره سر جای اول بودن. با اون بهای سنگينی که سر انقلاب ايرانيها پرداختن اميدوارم اين دفعه مسير جديدی رو انتخاب کنن، احساساتی نشن، گول کسی رو نخورن، واسه نسل بعدی تصميم نگيرن.




٭
خونه دار و بچه دار
کونتو ور دار و بيار

نه، نه...

کونه دار و بچه دار
خونتو ور دار و بيار

نه، اينم نبود. چی بود ؟




٭

I'm going to roll over,
so please move,
sleeping beauty.



٭

All the time I pray to Buddha
I keep on
killing mosquitoes.



٭

Wrapping the rice cakes,
with one hand
she fingers back her hair.



٭

Pissing in the snow
outside my door ----
it makes a very straight hole.



٭

Blogger wouldn't log me in. Now that it did, I'm gonna post it to death (or post the hell out of it, either way.)

H.



........................................................................................

Monday, February 10, 2003

٭

- Thus, thou shall eternally burn in the blazing flames of hell.
- Thou shall go fuck yourself, s'il vous plait.



........................................................................................

Sunday, February 09, 2003

٭
صادقانه...
گاهی بدم نمی آد يه دوست نزديکی با کله بره تو يه مشکل حسی و بياد پيش من دردل...
لذت خاصی داره.




٭

"The human egg is 85,000 times larger than the human sperm. The consequences of this gematic dimporphism ramify throughout the biology and physiology of human sex. The most important result is that the female places a greater investment in each of her sex cells. A woman can expect to produce only about 400 eggs in her lifetime. Of these a maximum of about 20 can be converted into healthy infants. The costs of bringing an infant to term and caring for it afterward are relatively enormous. In contrast a man releases 100 million sperm with each ejaculation. Once he has achieved fertilization his purely physical commitment has ended. His genes will benefit equally with those of the female, but his investment will be far less than hers unless she can induce him to contribute to the care of the offspring. If a man were given total freedom to act, he could theoretically inseminate thousands of women in his lifetime."

- On human nature by Edward Osborne Wilson



........................................................................................

Friday, February 07, 2003

٭

Having slept the cat gets up,
yawns, goes out
to make love



........................................................................................

Wednesday, February 05, 2003

٭
اين آسانسورش يه آينه ناقابل هم نداره آدم تا می رسه به مقصد چار تا شکلک در بياره که زندگی آسونتر بشه.




........................................................................................

Tuesday, February 04, 2003

٭

there is this inexplicably mystical scent that has been haunting you all your life, and guess what; one day you find that very scent in a private part of someone's body...



........................................................................................

Sunday, February 02, 2003

........................................................................................

Saturday, February 01, 2003

٭
حالا ديگه
تو محبوب شدی،
تو مصلوب شدی،
يعنی می گی
که تو محجوب شدی ؟
آها ؟
پس حل المسائلت کو ؟




........................................................................................

Saturday, January 25, 2003

٭

The whole bloody granny faded to black. So will I.



........................................................................................

Tuesday, January 21, 2003

٭
فکر کنيد تو يه مملکتی يه دختری شوهر کنه و در نتيجه همه در به در بشن. همه. مدير مدرسه، وزير گوشه گير کابينه، صدا بردار سر صحنه،‌ دامپزشک، باد و پنچری، شاعر چپ موج نو، جيگری، مانيکوريست، بنا، آرشيتکت خوش ذوق، سبزی فروش بد اخلاق، نمايشنامه نويس راديو، هر کی رو که بگی. همه در به در بشن. بازار سهام اساسا حالت ارتجاعی پيدا کنه، نرخ دوچرخه شديدا نوسان کنه، شهريه باشگاههای بدن سازی بدجور افت کنه، کاندوم و سرنگ تو زندانها به هم نرسه، مهد کودکها از پذيرش کودکان سر باز بزنن، کار کنان صنعت پنبه سر بيمه دندان دست به اعتصابات دامنه دار بزنن، اداره بهداشت نظارتش رو بر دفع زباله های بيمارستانی بالکل از دست بده، ارکستر ملی کنسرت شب سومش رو فالش بزنه، رياضی دانها اثبات قضيه فرما رو دوباره علم کنن، خلبانهای مسافربری در حال پرواز با افکار خود کشی دست و پنجه نرم کنن، آرايشگرها بی دقتی رو به اوجش برسونن، احزاب سياسی گه گيجه بگيرن، دولتهای خارجی نقشه های کودتا رو از کمدها بيرون بکشن، اين وسط يه طوفان هم جنوب شرق کشور رو در هم بنورده، خلاصه چی بگم.

غلط کرد شوهر کرد.




........................................................................................

Friday, January 17, 2003

٭
نيمه های شب، توی کوچه ای باريک، بغضی در گلو، با ايتاليايی ترين لهجه موجود، از ته دل فرياد بزنيد :‌ «کاتاليــــــــنا !‌»
شايد يه چيزی شد.




........................................................................................

Thursday, January 16, 2003

٭
فکر کن تو يه چاه تاريک بيفتی که اين قدر عميق باشه که نيمه های راه چشمات به تاريکی عادت کنه و باز هم بيفتی...




........................................................................................

Tuesday, January 14, 2003

٭
دختران قرمه سبزی،
پسران لواط مغزی.




........................................................................................

Sunday, January 12, 2003

٭
لهستان - ورشو
ژاپن - ين
افغانستان - کرزای
آمريکا - بد
ايتاليا - اسپاگتی




........................................................................................

Friday, January 10, 2003

٭
بهتر آن باشد که از موسيقی فرهاد دريا غفلت نورزيد.




........................................................................................

Saturday, January 04, 2003

٭
ماژيک قرمز بر گلو...
راستش را بگو !




........................................................................................

Home